فهرست
عنوان                                                                                                    صفحه
مقدمه  . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .  1
مفهوم مديريت فرهنگي  . . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . . . . . . . . .  2
تعريف برنامه ريزي     . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 2
تعريف فرهنگ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . . . . .  2
((مراحل برنامه ريزي )) . . . . . . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . . . . .  3
1- آگاهي از وضعيت موجود. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .4
الف – آگاهي از مساله يا مسائل فرهنگي . . .. . . . . . . . . . . . . . .4
ب – آگاهي از شرايط موجود . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . . . 4
2- تعيين اهداف . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .   6
3- در نظر گرفتن پيش فرض ها و ملاحظات. . . . . . . . . . . . . . . . . . .   7
الف – توافق بر سر مفروضات . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . .   7 
ب – در نظر گرفتن ملاحظات اساسي . . . . . . . . . . . .  . . . . . .  8
4-تعيين شقوق مختلف عمل يا راهبردها. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .   10
5- مقايسه راهبردهاي مختلف در پرتو هدفهاي مورد نظر . .  . . . . . . . . . . .  12
6- انتخاب يک شق يا يک راهبرد نهائي. . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . ..  14
7- تنظيم برنامه هاي پشتيباني . . . . . . . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . .  15
8- نشان دادن برنامه ها در قالب اعداد و ارقام از طريق بودجه (تنظيم بودجه) .. . 16
 
  
 
 
 
 
 
مقدمه
          اين گزارش براي روشن کردن ابعاد , سطوح و اجزاي مديريت فرهنگي و برنامه ريزي فرهنگي نوشته شده و بيشتر بر موضوع برنامه ريزي و مديريت تاکيد دارد و نه خود فرهنگ .
          سعي شده مسائل و ابعاد برنامه ريزي را با توجه به سياست هاي , راهبردها و خط مشي هاي اساسي در امور و فعاليت هاي فرهنگي ارائه نمايد .
          در ضمن هريک از بخشها مي تواند حاوي و پيشنهاد دهنده موضوعي براي مطالعه و پژوهش در عرصه برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي باشد که در صورت نياز مب توان آنها را فهرست و به عنوان طرحهاي مطالعاتي پيشنهاد نمود .
 
مفهوم مديريت فرهنگي
          مديريت فرهنگي به معناي امکان تغيير و دگرگوني در عناصر فرهنگي جهت دستيابي به اهداف پيش بيني شده است . در اين مفهوم دو عنصر به چشم مي خورد , يکي ((مديريت )) و ديگر ((فرهنگ)) که مي بايست هرکدام تعريف شود . با توجه به مفاهيم اصلي در تعريف , از يک سو ما با موضوع برنامه ريزي ( که ناظربر تغيير و پيش بيني است ) و از سوي ديگر با موضوع فرهنگ روبرو هستيم . بدين ترتيب مي توان مفهوم مديريت فرهنگي را با برنامه ريزي فرهنگي يکسان تلقي کرد .
 
تعريف برنامه ريزي
          بطور کلي برنامه ريزي فرايندي است , شامل اتخاذ و ارزيابي مجموعه اي از تصميمات مربوط به يکديگر , قبل از اجراي آنها , با توجه به اين باور که بدون اقدام عملي , احتمالي وقوع وضعيت مطلوب در آينده وجود ندارد و چنانچه اقدام شود , احتمال رسيدن به نتايج مورد نظر افزايش مي يابد .
 
تعريف فرهنگ
      فرهنگ مجموعه اي تام از خصوصيات معنوي , مادي , فکري و عاطفي است که جامعه يا گروه اجتماعي را از گروه اجتماعي ديگر متمايز مي کند .
          در اينجا وارد ابعاد, اجزاء , سطوح و عناصر فرهنگ نمي شويم . چراکه مفهوم برنامه ريزي و مديريت براي ما مهمتر است .
          هدف بيشتر اين است که مديريت يا برنامه ريزي فرهنگ تعريف شود تا خود فرهنگ . در صفحات بعد بنا به مورد و صورت لزوم وارد ابعاد و سطوح مفهوم فرهنگ خواهيم شد .
          همچنانکه در تعريف فوق از برنامه ريزي شد , برنامه ريزي فرايند تصميم گيري و تغيير است . بدين ترتيب ما براي برنامه ريزي مراحلي قائل هستيم که به صورت زير نمايش داده مي شود .
((مراحل برنامه ريزي ))
آگاهي از وضعيت موجود
درنظر گرفتن پيش فرض های برنامه ريزی و ملاحظات
تعيين شقوق و راهبردهای کلی مختلف
تنظيم برنامه های پشتيبانی (کمکی)
مقايسه شقوق مختلف و راهبردها در پرتو هدفهای مورد نظر
انتخاب يک شق(راه حل) وتعيين و انتخاب سلسله عملياتی که بايد تعقيب شود
تعيين هدف
نشان دادن برنامه ها در قالب اعداد و ارقام از طريق بودجه ها
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
          بطوري که ملاحظه مي شود , برنامه ريزي يک جريان مداوم در جهت پيشرفت فعاليت ها براي حصول هدفها و مقاصد از پيش تعيين شده است . از نتايج برنامه هاي اجراشده , نقاط ضعف و انحراف و همچنين نقاط قوت و جنبه هاي مثبت به منظور رفع نقايص و بهبود عمليات در آينده استفاده مي گردد .
          در اينجا سعي مي شود با توجه به مراحل فوق , مسائل و راهبردهاي اساسي در برنامه ريزي و مديريت فرهنگي تشريح شود .
1- آگاهي از وضعيت موجود
          گرچه اين مرحله يکي از مراحل برنامه ريزي محسوب نمي شود , ولي آگاهي از شرايط موجود نقش تعيين کننده اي در تعيين اهداف و خط مشي هاي اجرائي برنامه ريزي فرهنگي دارد . اين که بدانيم اساساً برنامه ريزي فرهنگي براي حل چه مسائلي طرح مي شود و به نوعي مسائل فرهنگي چيست و چرا بايد چنين مسائلي حل شوند و اينکه ما چه فرصت ها و نقاط ضعف و قوتي در برنامه ريزي فرهنگي داريم , از اهميت اوليه برخوردار است .
در اينجا مي توان اين مرحله را دو بخش تقسيم کرد :
الف – آگاهي از مسئله يا مسائل فرهنگي
اين امر دقيقاً ما را وا مي دارد که در خصوص ضرورت هاي طرح برنامه ريزي و مديريت فرهنگي بدقت غور و تفحص داشته باشيم . بي ترديد موضوع مديريت و برنامه ريزي فرهنگي بر اساس مجموعه اي از ضرورت ها و مسائل بوجود آمده است که مي توان آنها را در عناوين کلي زير مشاهده کرد:
*1- تهاجم فرهنگي , که در اين جريان , فرهنگ بومي و اصيل جامعه مورد حمله و تسلط نظام فرهنگي بيگانه قرار مي گيرد .
*2- بحران هويت فرهنگي در جامعه , بخصوص در ميان نسل هاي جديد
*3- وجود دگرگوني هاي تکنولوژيکي و صنعتي که بوجود آورنده عدم همخواني فرهنگ با آنهاست. که اين عدم توازن بين بخشهاي اقتصادي و بخش هاي فرهنگي نه تنها مارا از دست يافتن به توسعه اقتصادي – اجتماعي در معناي حقيقي خود باز مي دارد , بلکه خود مي تواند زمينه ساز بحران هاي اجتماعي و فرهنگي باشد .
ب – آگاهي از شرايط موجود
          بطور کلي مي توان گفت که قبل از داشتن يک برنامه و طراحي آن , داشتن اطلاعات و جمع آوري آنها از مهمترين اقداماتي است که مي باِيست صورت گيرد . اطلاعات رکن اساسي برنامه هستند و بدون اطلاعات برنامه ريزي عقيم خواهد ماند و هرگونه انتخاب و تصميمي غيرکارشناسانه و ناصحيح خواهد بود .
گرد آوري اطلاعات
در زمينه هاي زير گردآوري اطلاعات مي بايست صورت گيرد :
*1- خواست مخاطبان ( به تعبير تجاري , مشتريان )
نيازهاي واقعي گروهها , قشرها و دسته هاي مختلف يک جامعه به لحاظ فرهنگي چيست ؟ مخاطبان اصلي در برنامه ريزي هاي فرهنگي چه کساني هستند ؟ آنها در چه خرده فرهنگ هائي جاي دارند؟ نياز سنجي فرهنگي در اين موارد از مهمترين کارهائي است که مي بايست در اين مرحله صورت گيرد . با اطلاع از مشتريان واقعي مي تواند قلمرو و حوزه  فعاليت برنامه ريزي فرهنگي نيز مشخص گردد .
*2 – آگاهي از بازار و ميزان عرضه و تقاضا براي محصولات فرهنگي 
در حال حاضر وضعيت عرضه و تقاضا محصولات و کالاهاي فرهنگي چگونه است ؟ قشرها و گروههاي مختلف بيشتر به چه کالاهاي فرهنگي توجه دارند و چه کساني اين کالاها را عرضه مي کنند ؟
*3- آگاهي از عملکرد دستگاههاي فرهنگي ديگر
          اينکه چه دستگاهها و يا عاملاني به نيازهاي فرهنگي با چه کم و کيفي با توجه به شرايط بازار کنوني پاسخ مي گويند , از مهمترين مسائل اين مرحله است . همواره مديريت فرهنگي از سوي ديگر , داراي رقبا در سطح منطقه اي يا محلي , ملي و بين المللي است که ممکن است برنامه ها , طرحها و سياست هاي مديريت فرهنگي با برنامه ريزي رقباي خود متعارض و يا هماهنگ باشد . شناخت اين هماهنگي يا تعارض از مهمترين اقداماتي است که مي بايست از سوي دست اندرکاران صورت گيرد . چرا که روابط هماهنگ يا متعارض مي تواند روش خاص مديريت فرهنگي را مشخص سازد .
* 4 – ارزيابي عملکرد دستگاهها و نهادهاي فرهنگي (خود و ديگري )
باارزیابی عملکرد دست اندرکاران در مدیریت فرهنگی چه آنهائی که رقیب هستند و چه آنهائی که وابسته هستند , می توان به نقاط قوت و ضعف کنونی پی برد . با درک شناخت این نقاط و ضعف می توان برنامه ریزی آینده را تکمیل و اصلاح کرد .
2- تعيين هدف
          هدفها , جهت کلي برنامه هاي لازم را مشخص مي سازند . هدفها نتايج مورد انتظار را مشخص مي سازند و معرف نقاط پاياني عملياتي هستند که بايد انجام شود , يعني جائي که بيشتر توجه بايد مبذول شود , بنابراين با تعيين هدف ها :
1-      سمت و جهت حرکت را مشخص مي سازيم . در اينجا مي بايست جائي که مي خواهيم باشيم و بايد به آن برسيم , مشخص شود .
2-             آنچه که مي خواهيم انجام دهيم , مشخص گردد .
3-             زمان انجام آنرا نيز مي بايست مشخص کنيم .
ولي مي بايست در تعيين هدف هاي برنامه ريزي و يا مديريت فرهنگي چند اصل را رعايت نمود که نتايج بهتري حاصل آيد .
-       اول اينکه در برنامه ريزي فرهنگي , هدف ها و مقاصد بايد حتي الامکان مبتني بر واقعيت و دست يافتني باشد .
-   دوم اينکه هدف ها بايد مشخص و قابل سنجش باشند بطوريکه تفسيرها و تعبير هاي مختلف و متفاوت از آنها به حداقل برسد .
-       سوم اينکه هدف ها بايد داراي محدوديت زماني باشند .
-   چهارم اينکه در تعيين هدف ها بايد به نتايج نظر داشت تا به وسايل , وسايل را مي توان در صورت لزوم , از طريق آموزش , رسانه ها , نخبگان و ... يا تغيير در روشها و تجهيزات تعديل کرد .
-   پنجم اينکه هدف ها را بايد از راه مشارکت تعيين کرد , هدف ها را نبايد به مخاطبان تحميل کرد . مخاطبان و افراد جامعه براي همکاري و مشارکت در تعيين آنها مي بايست برانگيخته شوند . متاسفانه در تعيين هدفهاي مديريت فرهنگي کمتر به ملاحظات فوق توجه مي شود و يا دقيقاً مرز ميان هدف هاي دراز مدت و کوتاه مدت و ميان مدت و نيز هدفهاي کمي و يا کيفي و ... مشخص نگشته است . با اين وجود و بطور کلي اهداف زير براي برنامه ريزي فرهنگی در سطح کلان بر شمرده اند .
1-             حفظ فرهنگ خودي و دستيابي به فرهنگ والاتر جهت زمينه سازي متعالي انسان و جامعه
2-      بالا بردن خلاقيت هاي فردي و ارتقاء توسعه اجتماعي از طريق کمک به شکوفائي استعدادها و تشويق افراد به آفرينش هاي هنري و فرهنگي
3-      تمرکز زدائي در فعاليت هاي فرهنگي , به صورت تضمين مشارکت تمام گروههاي مردم در فعاليت هاي فرهنگي و تضمين چندگرائي و آزادي بيان و نيز تعديل بي عدالتي اجتماعي در توزيع علم و دانش و محصولات فرهنگي
4-             احياي ارزش فرهنگي اوقات فراغت جهت بازآفريني شخصيت فرد
5-             تعيين حقوق فرهنگي اقليت ها
6-             برقراري تعادلي پويا بين فرهنگها
7-             امکان مقابله با دگرگوني ها و ايجاد موقعيت مناسب براي موفقيت و پيشرفت و اجتناب از شکست و ذلت
8-      ايجاد زير ساخت ها و روساخت هاي مناسب براي انجام فعاليت هاي فرهنگي , ايجاد ابزارهاي مالي و قانوني ضروري , بوجود آوردن زير ساخت ها و تاسيس نهادهاي تخصصي براي حمايت از فعاليت هائي که به فرهنگي مرتبط و جز اينها به منظور توسعه و بسط زندگي فرهنگي است و نيز ايجاد امکاناتي براي دستيابي آزادانه به زندگي فرهنگي و تشويق مشارکت مردم در زندگي فرهنگي .
3-               در نظر گرفتن پيش فرض ها و ملاحظات
الف – توافق بر سر مفروضات
          براي ورود به مرحله بعدي برنامه ريزي , در نظر گرفتن مفروضات و توافق بر سر آنها , از مهمترين وظايفي است که برنامه ریزان فرهنگی می بایست آنرا انجام دهند . در این زمینه مفرضات مهمی وجود دارد که عبارتند از :
1-             مديريت فرهنگي در برگيرنده مفهوم وجود يک هيئت اجرائي در امور فرهنگي است .
2-             دولت در سطح کلات در زمينه مدييت فرهنگي مي بايست هدفهاي اساسي يک سياست فرهنگي را مشخص کند .
3-      علاوه بر اين دولت مي بايست در زمينه هدايت دخالت , اجرا و نظارت در امورات فرهنگي اقدامات لازم را بعمل آورد .
توافق ب سر مفروضات فوق ميان برنامه ريزان فرهنگي بسيار مهم است . اگر ادعاي دولتمردان بر اين باشد که دولت در تمامي مراحل برنامه ريزي از تعيين اهداف گرفته تا نظارت بر پروژه ها دخالت خواهد کرد , يک نوع خط مشي را مي بايست در پيش گرفت که معمولاً اين نوع خص مشي بسيار پر هزينه هم به لحاظ معنوي و هم به لحاظ مادي خواهد بود . از سوي ديگر اگر دولت مثلاً در بعضي از مراحل نقش خود را تعيين کننده ببيند , مي بايست نهادها و موسسات غير وابسته ديگر را که نقش سازنده در مراحل ديگر دارند , به رسميت بشناسد که اين خود ملاحظات ديگري را به همراه مي آورد . در بعضي از مواقع مشاهده مي کنيم که دولتمردان مي گويند ما تنها اهداف برنامه ريزي فرهنگي را مشخص مي کينم و در توليد و اجراي برنامه هاي آن نقش نداريم و يا تنها به نظارت توجه داريم .
     به هرحال انتخاب و توافق اساسي بر سر هر يک از مفروضات , خود خط مشي ها و اقدامات متفاوتي را طلبد که قبل از وارد شدن در مراحل بعدي مي بايست انجام گيرد .
ب – در نظر گفتن ملاحظات اساسی
     اينکه برنامه ريزي فرهنگي و طرحها و برنامه هاي وابسته به آن در چه محيط اجتماعي , فرهنگي , اقتصادي و سياسي عمل خواهند کرد , از مهمترين اصولي است که برنامه ريزان مي بايست به آنها توجه کافي داشته باشند . اين ملاحظات بدون ترديد , برنامه ها , اهداف و اقدامات عملي را تحت تاثير خود قرار مي دهند . در عين حال ملاحظات را مي بايست به نقاط بحراني و استراتژيک که در اجراي برنامه , اثر مي گذارند , محدود کرد .
بطور کلي مي توان گفت که در جامعه کنوني ما مي بايست به ملاحظات زير نظر داشت :
·   1- مسائل فرهنگي و فضاي مفهومي آن , بطور کلي مسائل فرهنگي از مصاديق مفهوم کلي تر ((مسائل اجتماعي )) هستند . بي ترديد مجموعه سياست گذاري هاي فرهنگي براي حل مسائل و مشکلات فرهنگي و ارائه راه حل هائي براي مصائب خاص فرهنگي بوجود آمده اند . بنابراين ضروري است با تعريف روشن مسئله فرهنگي , انتظارات خود را مشخص و معيين سازيم .
·   2- مليت و مليت فرهنگي و زباني , از مهمترين وظايف يک برنامه ريزي فرهنگي , تقويت عوامل وحدت و يگانگي ملي و کم رنگ کردن عناصر و ارزش هائي است که مايه افتراق و جدائي اقوام است . بنابراين به چه نوعي مي توان با توجه به اقوام مختلف , زبان هاي مختلف و خرده فرهنگ هاي قومي و بومي مختلف , اين وحدت و انسجام را حفظ کرد ؟ مسلماً اين سوال يکي از مهمترين مسائلي است که برنامه ريزان فرهنگي مي بايست به آن توجه داشته باشند .
·   3- منابع فرهنگي و هويت فرهنگي ايراني – اسلامي  ؛  بي ترديد حفظ و توسعه هويت فرهنگي که از اهداف مهم برنامه ريزي فرهنگي است , با توجه به منابع آن قابل حصول است , اما اين منابع فرهنگي چيست ؟
·   4- جايگاه جهاني و منطقه اي فرهنگ خودي ,  هرسياست گذار و برنامه ريز فرهنگي , بايستي از جهان و مناطقي که در حيطه سياست گذاري او قرار مي گيرند , تحليل روشن و مشخص داشته باشد و بر مبناي اين تحليل , به نوعي اولويت بندي دست يابد .
·   5- توسعه و فرهنگ ,  بي ترديد برنامه ريزي فرهنگي ناظر به تغيير و دگرگوني اجتماعي و فرهنگي است , ولي مي بايست در اين راستا مشخص ساخت که در حال حاضر , دگرگوني هاي اجتماعي توسط چه عواملي صورت مي گيرد ؟ ما در چه مرحله از دگرگوني هاي اجتماعي هستيم ؟ و آيا همخواني بين بخش هاي اين دگرگوني وجود دارد ؟ برنامه ريزي فرهنگي در تحليل يا کند کردن و يا هدايت يان دگرگوني چه نقشي مي تواند داشته باشد ؟ آيا برنامه ريزي فرهنگي مي بايست در راستاي دگرگوني هاي موجود باشد يا خير ؟ اينها از سؤالات مهمي هستند که در برنامه ريزي فرهنگي مي بايست به آنها توجه دقيق و کافي شود .
·   6- مقاومت هاي ذهني و ايدئولوژيکي ؛   بي ترديد برنامه هاي فرهنگي با بخشي از جامعه در ارتباط مي باشد که در آن بخش جامعه ماهيت , هويت و هدايت مي يابد . در اين بخش وجود ايدئولوژي ها و نظام هاي ديني , ايدئولوژي هاي سياسي حاکم و محکوم و نيز گرايشات عاطفي و ذهني اي يافت مي شوند که مي توانند عامل مقاومت زا يا تسهيل کننده در برنامه ريزي هاي فرهنگي باشند . با شناخت و شناسائي کامل از اين عوامل مقاومت زا يا تسهيل کننده , طرحها , خط مشي ها و اقدامات عملي برنامه ريزي فرهنگي مشخص و تعيين مي شوند .
 
4- تعيين شقوق مختلف عمل يا راهبردها
          بعد از گذراندن مراحل قبلي و در نظر گرفتن مفروضات و ملاحظات اساسي , راهبردهاي مختلف عمل را نيز مي بايست مورد مطالعه و بررسي قرار داد . در اين مرحله بايست تعيين کرد که محتمل ترين راهبردها و سياست هائي که مي توانند هدفهاي برنامه ريزي و مديريت فرهنگي را تعيين کنند , کدام است . ارائه راهبرد در واقع ارائه تصويري است که با استفاده از نظام هدف ها و خط مشي هاي عمده مي تواند برنامه ريزان فرهنگي به آن برسند . راهبردها در واقع چارچوبي براي هدايت انديشه و عمل هستند .
          در اين قسمت براي نمونه به چند راهبرد اساسي در مديريت فرهنگي اشاره مي شود :
*  1- راهبرد نخبه گرا
          اين راهبرد در واکنش به دوران استعمار شکل گرفت . اين راهبرد به هويت ملي تاکيد دارد و هدف اصلي آن حفظ و حراست از ميراث فرهنگي و احياء گذشته تاريخي است . فرهنگ در اين راهبرد , امري زيبا شناختي است . در اين راهبرد , مخاطبان محدودي که معمولاً همان نخبگان هستند , تحت پوشش قرار مي گيرند . در اين راهبرد فرهنگ عامه به دليل خصلت نازل آن مورد توجه قرار نمي گيرد . تشکيل و گسترش موزه ها , برپائي جشن هاي ملي بر مبناي نمايش عناصر ملي و بومي , احياء سنت هاي بومي و ملي و نظاير آن از جزاء اصلي سياست فرهنگي در اين راهبرد است . اين راهبرد دغدغه پاسخگوئي به مسائل اجتماعي و اقتصادي را ندارد و عامل اصلي سياست فرهنگي در اين راهبرد نظام سياسي است . در اين راهبرد نيازهاي فرهنگي گروههاي اجتماعي مورد توجه قرار نمي‌گيرد.
 
2 ـ راهبرد توسعه‌اي
همگاني كردن فرهنگ و خارج كردن از انحصار نخبگان، پي‌ريزي مباني فرهنگي براي سياستهاي اقتصادي، توسعه متوازن بخش فرهنگ با بخش‌هاي ديگر جامعه، افزايش توليدات فرهنگي، گسترش نهادها و سازمانهاي فرهنگي براي پاسخگويي به نيازهاي مردم از اساسي‌ترين اهداف اين راهبرد است. نيازسنجي و توجه به خواسته‌هاي مردم جزء اصلي برنامه‌ريزي فرهنگي در اين راهبرد است. در اين راهبرد نظام آموزشي، رسانه‌ها و مراكز فرهنگي بعنوان ابزارهاي اصلي برنامه‌ريزي و مديريت فرهنگي هستند.
 
3 ـ راهبرد تكثر و حقوق فرهنگي
در اين راهبرد محور اصلي بين فرهنگ و توسعه است. تأكيد بر تكثر و تنوع فرهنگي (آزادي فرهنگي)، تأكيد بر حقوق فرهنگي و پذيرش تنوع فرهنگي، تأكيد بر فرد در برابر جامعه، تأكيد بر گروههاي ويژه، تأكيد به اخلاق جهاني و حقوق طبيعي افراد از موارد مهم اين راهبرد است.
براساس برنامه‌ريزي بخشي، مي‌توان قلمروها را جز بخشهايي براي براي برنامه‌ريزي فرهنگي درنظر گرفت كه اين بخشها هر يك بوجود آورنده راهبردهاي متفاوتي مي‌توانند باشند. اين قلروها عبارتند از:
 
1 ـ قلمرو سنتي
بخش سنتي متضمن دوكاركرد اصلي است، يكي حفظ و ارائه مؤثر ميراث فرهنگي به عامه مردم و ديگري مساعدت به هنر خلاق و به انتشار و گسترش هنرها، كاركرد حمايت از ميراث فرهنگي ناشي از تمايل به تأكيد بر هويت فرهنگي است و با هر دو جنبه ميراث فرهنگ مادي (آثار و بناهاي تاريخي و طبيعي، اسناد مكتوب) و فرهنگ غيرمادي (ادبيات شفاهي، هنرهاي مردمي و فللكو، آوازها، قصه‌ها، دانش‌ها و مهارت‌هاي سنتي، زبانهاي منطقه‌اي و ملي، سروكار دارد.
 
 
2 ـ قلمرو وسيع
اين گرايش بركاملترين معناي اصطلاح «توسعه فرهنگي» منطبق است. در اينجا سياست فرهنگي نقش اجتماعي نيز مي‌يابد. در اين گرايش علاوه بر درنظر گرفتن محتواي هنر، گروههاي محروم اجتماعي (روستاييان، اقليت‌هاي فرهنگي و قومي، جوانان، زنان، سالمندان، و...) را نيز مدنظر قرار مي‌دهد. اين سياست پيامدهايي چون:
الف ـ تسري مسؤوليتهاي فرهنگي مربوط به سياستهاي فرهنگي به  ساير ادارت دولتي از قبيل بهداشت و درمان، كشاورزي، جوانان، امور اجتماعي، ورزشي و ...
ب ـ تمركز زدايي و منطقه‌اي كردن تصميم‌گيري‌ها.
ج ـ افزودن اطلاعات درباره شبكه‌هاي طبيعي، اجتماعي، گروههاي فعال و رهبران محلي، بهمراه خود دارد.
 
3 ـ قلمروژرف
در اين رويكرد، تمام ادارت دولتي بايد براي توسعه فرهنگي بسيج شوند. در اين زمينه مي‌توان به لزوم هماهنگ نمودن سياستهايي اشاره نمود كه داراي فصل مشترك و روابط متقابل آشكار هستند. اما هماهنگي تنها به نظارت بر اعتباراتي كه منحصر به وزارتخانه‌هاي ذي‌ربط (آموزش و پرورش، ارتباطات، آموزش عالي و...) مي‌باشد، نيست. بلكه بايد در انضمام تدريجي ملاحظات فرهنگي به برنامه كار وزارتخانه‌ها و مراكز اداري يا شبه اداري ذي‌ربط متجلي گردد.
 
5 ـ مقايسه راهبردهاي مختلف در پرتو هدفهاي مورد نظر
بعد از مطالعه و بررسي شقوق مختلف عمل براي چارچوب برنامه‌ريزي فرهنگي، مي‌بايست هريك از راهبردهاي فرهنگي مورد مقايسه قرار گيرند. اين مقايسه به دو صورت انجام مي‌گيرد؛ يكي مقايسه كيفي و ديگري مقايسه كمَي.
هر يك از رهبردها و شقوق مختلف را مي‌توان براساس پنج محور اصلي مورد مقايسه و ارزيابي قرار داد. پنج ركن عبارتند از:
1 ـ مسأله اساسي
در يك راهبرد فرهنگي، مسأله اساسي چيست؟ ابعاد و عناصر مسأله اصلي چيست؟‌چه اهدافي براي حل مسأله اساسي فرهنگي كه در آن راهبرد ديده شده است، برشمرده شده‌اند؟
2 ـ معيارها
اينكه موفقيت يا عدم موفقيت برنامه با توجه به چه شاخصي در هريك از راهبردها سنجيده مي‌شود، مهم مي‌باشد. ممكن است  در يك راهبرد، موفقيت براساس جلب رضايت رهبران و دولتمردان و يا مردم باشد.
3 ـ حوزه عمل و اقدام
اين عنصر، مشخص كننده محدوده فعاليت است. اينكه برنامه‌ريز انتظار دارد تا چه محدوده‌اي را تحت تأثير خويش قرار دهد، از سؤالات مهمي است كه براي انتخاب يك راهبرد مي‌بايست درنظر گرفت. در بعضي از راهبردها، حوزه عمل و اقدام همه گير و تماميت خوه است و حوزه را جامعه توده‌وار مي‌بينند. در بعضي ديگر، حوزه عمل، اولويت با اقشاري است كه بيشترين آسيب‌پذيري را مثلاً در برابر توسعه نيافتگي و يا توسعه يافتگي دارند.
4 ـ روش‌شناسي
در يك راهبرد، شناخت از شيوه اولويت دادن به هدفها، انتخاب ابزارها و نهايتاً راههاي مورد استفاده بسيار مهم است. در بعضي از راهبردها هدفهاي آرماني دنبال مي‌شود كه به ناگزير آن راهبرد مبتني بر برنامه‌ريزي درازمدت است. در راهبرد ديگري، بارگرفتن حداكثر بازدهي محدود و استفاده از تحليل هزينه فايده به چشم مي‌خورد.
5 ـ شيوه عمل
اين محور به روش تحقق بخشيدن به ارزشها و آرمانهاي برنامه‌ريزان اشاره مي‌كند. در يك راهبرد مثلاً شيوه عمل تمركز قدرت است، در ديگري طريقه آزمون و خطاء پيش مي‌رود و در ديگري خصلت فرصت طلبانه‌اي ديده مي‌شود كه در آن از روابط قدرت موجود بهره مي‌گيرد و يا اساساً در راهبردي اصل كار تأكيد بر مشاركت، گفتگو و سازگاري جمعي است.
6 ـ مقايسه كمي
در اين رابطه مي‌بايست هزينه و فايده هر يك از راهبردها را مشخص ساخت و معلوم كرد كه كدام شق بهترين فرصت را براي تأمين هدفهايمان با كمترين هزينه و بيشترين سود فراهم مي‌آورد . يك راهبرد ممكن است مطلوب‌ترين راه حل بنظر برسد، ولي به سرمايه‌نقدي زياد نياز داشته باشد و در مقابل، بازگشت سرمايه به كندي صورت پذيرد يا راهبرد ديگري ممكن است سودآوري اندكي داشته ولي در عوض با قبول خطر كمتري مواجه باشد و نيز راه حل ديگري ممكن است از نظر تأمين هدف‌هاي بلند مدت برنامه‌ريزان مناسبتر جلوه كند.
 
6. انتخاب يک شق يا يک راهبرد نهايي :
در اين مرحله تصميم گيري واقعي صورت مي گيرد ، گاه چنين اتفاق مي افتد که تجزيه و تحليل و ارزيابي راهبردهاي مختلف ، دو يا چند راهبرد را به مصلحت تشخيص مي دهد و مديريت ممکن است به جاي اينکه بدنبال بهترين راه حل باشد ، چند راهبرد را با يکديگر تلفيق کند .
در عين حال وقتي يک راهبرد يا يک راهبرد تلفيقي انتخاب شود ، مي بايست از درون آن سياستها و خط مشي هايي که شامل تصميمات کلي هستند و به عنوان راهنما يا چارچوب تفکر در تصميم گيري بکار مي آيند ، مشخص شوند . سياستها و خط مشي ها حدود تصميم گيري را مشخص مي کنند . سياستها و خط مشي ها را مي  توان در سه سطح پيش بيني کرد :
*    1- خط مشي ها و سياستها در سطوح بالاي سازماني (برنامه ريزي استراتژيک)
اين نوع برنامه ريزي ، بلند مدت است و با ارزيابي دقيق توانائي ها ، امکانات و محدوديتها و ارزيابي محيط در حال تغيير همراه است و در آن جهت گيري فعاليتهاي مؤسسه براي رسيدن به اهداف مشخص مي شود . اين برنامه ريزي اصولاً با اين موضوع که «چه کري بايد انجام شود ؟» سر و کار دارد . اصول سياست فرهنگي کشور از اين سنخ برنامه ريزي است .
 
*    2- خط مشي ها و سياست ها در سطوح مياني (برنامه ريزي تاکتيکي)
اين برنامه با « چگونه بايد انجام شود ؟ » سر و کار دارد به عبارت ديگر برنامه ريزي تاکتيکي شامل به کارگيري منابع به منظور دستيابي به بهترين نتايج است ، در برنامه ريزي تاکتيکي به حصول گام به گام هدفهاي مديريت فرهنگي توجه شود .
*    3- برنامه ريزي اجرائي
اين نوع برنامه اصولاً به کوتاه مدت نظر داشته و مشخص تر است و نسبت به اينکه « چگونه يک کار معين را مي توان به بهترين وجه ممکن انجام داد ؟ » تصميم گيري مي کند . سياستها و خط مشي ها در اين رده رهنمودهايي براي عمل هستند ، تا فکر و انديشه برنامه ريزي اجرائي ، جزئيات دقيق چگونگي انجام فعاليت را مشخص مي کنند .
 
7. تنظيم برنامه هاي پشتيباني :
در برنامه هاي کمي و پشتيباني مي بايست به مواردي چون استخدام ، آموزش و انواع تخصص ها ، فراهم کردن تسهيلات ذيربط و ... توجه داشت . در تنظيم برنامه هاي پشتيباني مي بايست به موارد ذيل توجه داشت :
*    1- شرايط اقتصادي
*    2- شرايط محيطي ؛ دسترسي به مواد اوليه براي توليد محصولات فرهنگي ، نيروي انساني ماهر و متخصص ، انرژي (اطلاعات)
*    3- منابع داخلي ؛ ميزان سرمايه ، پرسنل ماهر و متخص ، تجهيزات و وسايل مادي
*    4- پيش بيني آينده ؛ امکانات و محدوديتهاي آينده
1- منابع اداري و انساني؛ که در اين ارتباط سازمانهايي وجود دارند که مي توان آنها را برحسب وظيفه تقسيم بندي کرد : الف- بعضي از ادارات وظيفه برنامه ريزي و طراحي دارند که اين موضوع بيانگر علاقه دولت به دخالت در امورات فرهنگي است . ب- بعضي از سازمانها به فعاليتهاي فرهني عمودي (معماري ، سينما ، کتاب و نشريه و موسيقي و ..... ) و گاهي به فعاليتهاي فرهنگي افقي (فعاليتهاي اجتماعي ، آموزش جوانان و .... ) مي پردازد . ج- و نيز سازمانهايي هستند که به ارزشيابي و پژوهش امورات فرهنگي مي پردازند .
از سوي ديگر مي توان در شناسائي منابع اداري به اين تقسيم بندي توجه داشت که در فعاليتهاي فرهنگي : الف- بخشهايي هستند که با هنرهاي زيا (حفظ ميراث فرهنگي ، موزه ها ، تئاترهاي سيار) سر و کار دارند . ب- بخشهايي که به طور سنتي با فرهنگ (آموزش و پرورش) سر و کار دارند . ج- بخشهايي که مرتبط با محيط زندگي ، برنامه ريزي شهري ، منطقه اي و سازمانهاي مربوط به معماري هستند .
2- نهادهاي خودجوش
3- منابع مالي
4- منابع اطلاعات عمومي و روابط عمومي
 
8. نشان داد برنامه ها در قالب اعداد و ارقام از طريق بودجه (تنظيم بودجه) :
بعد از تصميم گيري و تنظيم برنامه ها ، قدم اخر اين است که اين برنامه ها را به صورت عدد و رقم درآوريم و به وسيله بودجه آنها را تحت پوشش قرار دهيم . در اينجا هر يک از برنامه ها بطور تفصيلي در قالب طرح ها و پروژه هاي اجرائي ، عملياتي و مطالعاتي تعريف مي شوند که آنها را مي بايست در قالب ارقام مربوط به هزينه ها و زمانبندي هاي مشخص ريخت . بدين ترتيب بودجه ها وسيله اي خواهند شد براي گردهم اوردن برنامه هاي مختلف و استانداردهاي مهم براي اطمينان يافتن از پيشرفت برنامه ها .
بنابراين بودجه ها برنامه هايي هستند که درآمد و هزينه مورد انتظار براي هر دوره زماني معين را مشخص مي کنند . به عبارتي ديگر ، بودجه صورت مالي نتايج مورد انتظار در قالب اعداد و ارقام است .
 
منابع و مأخذ  :
1. احمدي ، حسن ، روش برنامه ريزي در بخش فرهنگ (تهران ، مرکز مدارک اقتصادي اجتماعي و انتشارات ، 1370)
2. پهلوان ، چنگيز ، فرهنگ شناسي ، (تهران ، نشر قطره ، 1378)
3. توودارو ، مايکل ، سازمان برنام و بودجه ، مرکز مدارک اقتصادي ، برنامه ريزي توسعه : مدلها و روشها ، (تهران ، 1363)
4. کاظمي ، سيدعلي اصغر ، بحران نوگرائي و فرهنگ سياسي در ايران معاصر ، (تهران ، نشر قومس ، 1376)
5. مرعشي ، جعفر ، پيرامون فرهنگ عمومي کشور ، (تهران ، سازمان مديريت صنعتي ، 1376)
6. موسائي ، ميثم ، دين و فرهنگ توسعه (تهران ، سازمان تبليغات اسلامي ، 1374)
7. ورجاوند ، پيشرفت و توسعه بر بنياد هويت فرهنگي ، (تهران ، شرکت سهامي انتشار، 1368)
 
برچسب‌ها: برنامه ريزي, فرهنگ, ارزيابي عملكرد
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۸۶ساعت 14:34  توسط محمدعلی رحيم زاده- نگار  |