|
پيشگفتار
كمتر كسي است كه امروزه، نقش فرهنگ را در سلامت، انسجام و توسعه اجتماعي - با هر تعريف و نگاه - ناديده انگارد و برخلاف رويه گذشته (1980 - 1960) كه غالب صاحبنظران و كارشناسان، با تأثيرپذيري از بينشهاي مادي و تحولات صنعتي، توسعه و پيشرفت را با ملاكهايي صرفاً اقتصادي و حداكثر برخي ملاكهاي اجتماعي تحليل و تفسير ميكردند، امروزه فرهنگ به عنوان يكي از عوامل مهم، بلكه به عنوان يكي از معيارهاي اساسي پيشرفت و توسعه، مورد دقت قرار ميگيرد.
بنابر تلقيهاي رايج «فرهنگ شيوه نگرش ما به جهان را شكل ميدهد» ( گزارش جهاني فرهنگ 2000. سازمان يونسكو. مقدمه). و همه ويژگيهاي فكري، معنوي و عاطفي جامعه يا هر گروه اجتماعي را مشخص ميكند و نه تنها ادبيات و هنر، بلكه راه و رسم زندگي، حقوق اساسي بشر، نظامهاي ارزشي، سنتها و باورها را نيز شامل ميگردد (ويليامز، ريموند: 7).
گرچه برخي در مورد اهميت فرهنگ تا آنجا پيشرفت هاند كه قائلند فرهنگ والاتر از آن است كه به بحث توسعه راه يابد و براي آن برنامه ريزي شود (پهلوان: 136و135). اما قدر مسلم آن است كه نائل شدن به هر نوع از اهداف و آرمانهاي اجتماعي بدون شناخت صحيح، آينده نگري و برنامه ريزي ميسر نخواهد بود و فرهنگ نيز از اين قاعده كلي مستنثي نيست.
اين مهم در عصر جهاني سازي و براي كشوري كه داعيه دار تفكري جديد و الگويي نوين در اداره جامعه و شيوه زندگي است ضرورت اساسيتري دارد.
برخورد تخصصي به فرهنگ و دوري گزيدن از اقدامات سليقهاي و يا عرفي و عاميانه، ايجـاب مـيكند تا برنامه ريزي هـاي مـربوط به اين مـوضوع، از يك سـو متناسب با ماهيت و پيچيدگيهاي خاص فرهنگ و از سوي ديگر مبتني بر شناخت و برآورد دقيق، علمي و جامع از وضعيت موجود انجام گيرد و اين شناخت نيازمند ابزارهاي خاص و دقيقي است.
مؤلفه ها و شاخصهاي فرهنگي - چنانچه به درستي طراحي شود - نه تنها امكان شناخت وضعيت موجود و تشخيص قوتها، آسيب ها و كم و كاستي ها را فراهم ميسازند بلكه ارزيابي و مقايسه فرهنگ يك جامعه را با ديگر جوامع و نيز ارزيابي فرهنگ يك جامعه را در مقاطع مختلف ميسر ميسازند.
در طراحي شاخصهاي فرهنگي دو بحث اساسي مطرح است.
1- خاستگاه و مباني شاخصها.
2- الگو يا نظام بكار رفته در طراحي و تعيين شاخصها، كه بحث دوم موضوع اصلي نوشته حاضر است.
از آنجا كه طراحي مجموعهاي مناسب و كارآمد از شاخص ها، نيازمند بازنگري مستمر و همه جانبه بر شاخصهاي متداول خصوصاً از جهت ارتباط آنها با مباني و ديدگاههاي اساسي فرهنگي و توسعه بومي، الگوي به كار رفته در آنها و نيز قابليتهاي كاربردي است، در اين مختصر ابتدا تعاريف و ويژگيهاي لازم براي شاخصها طرح شده (قسمت اول)، سپس الگوهاي خاصي از شاخصهاي فرهنگي مرور و امتيازات و نارساييهاي آنان بررسي گرديده است (قسمت دوم) و در پايان الگويي پيشنهادي براي شناخت و طراحي شاخصهاي فرهنگي شرح گرديده است.
قسمت اول: مفاهيم و فروض اساسي
شاخص
شاخص را از نظر لغوي به معني بلند، مرتفع، ممتاز، منتخب، نمودار، نماينده و هر چيز يا كسي كه ويژگي بارزي داشته و در بين هم رديفان خود ممتاز و برگزيده باشد به كار ميرود. همچنين به برخي ابزارهاي اندازهگيري مانند ساعت آفتابي و يا دستگاهي كه در رودها براي تعيين مقدار آب در طي سال يا فصول مختلف نصب ميكنند شاخص ميگويند (معین: 1993و عمید: 1273).
در اصطلاح علمـي شاخص «Indicator» امـري است كه به وسيله آن مـيتوان كميت، كيفيت، تغييرات يا ثبوت يك موضوع را تشخيص داده و اندازهگيري كرد. وسايلي مانند دماسنج، انواع ترازوهاي فنري، رقمي (ديجيتالي) و يا برخي رفتارهاي انساني مصاديقي ساده و روشن از شاخصهايي است كه براي اندازهگيري حرارت، وزن و قضاوت در مورد شخصيت انسانها به كار ميروند.
مؤلفه
براي شناخت بهتر از مفاهيم و موضوعات (معمولا اجتماعي) آنها را به ابعاد يا مقولات و سپس مؤلفه ها تقسيم مينمايند و براي هر مؤلفه كه نشانگر ويژگي خاصي از موضوع است شاخص يا شاخصهايي را در نظر ميگيرند (كيوي، ريمون. كامپنهود ، لوك وان: 115 و 114). به دليل نزديكي مفهومي، در بسياري از مواقع اين دو به يك معني و به جاي هم به كار ميروند.
كاربرد شاخصها
با رشد و پيشرفت علوم وتواناييهاي بشري، نياز به ابزارهاي سنجش دقيقتر امري اجتنابناپذير است. از آنجا كه تشخيص وجود ياعدم بسياري از عوامل و موضوعات، اندازهگيري كميت و يا كيفيت آنها به راحتي و با استفاده از حواس و تواناييهاي متعارف انساني امكانپذير نيست از شاخص استفاده ميشود و اين بدان جهت است كه از آثار يك موضوع ميتوان به آثار وضعيت موضوعي ديگر پي برد و آن را نشانه تغييرات موضوع اول دانست.
ويژگيهاي عمومي شاخصها
شاخصها به عنوان وسايل و ابزارهاي سنجش بايستي از قابليتهاي لازم يك ابزار كارآمد و مفيد برخوردار باشند. مهمترين ويژگيهايي كه براي هر نوع شاخص ميتوان عنوان كرد به ترتيب ذيل است.
* تناسب با موضوع: به اين معني كه شاخص با تغييرات موضوع به نحـوي ارتباط، تناسب و هماهنگـي داشته و بتواند تغييرات موضـوع را با نسبتي منظم و معنـيدار نشان دهـد البته لازم نيست شاخص با تغييراتموضوع نسبت مستقيم داشته باشد بلكه ممكن است اين رابطه معكوس باشد.
* حساسيت: شاخص بايستي در مقابل خصلتها و تغييرات موضوع از حساسيت كافي برخوردار باشد به نحوي كه بتواند تغييرات موضوع را با دقت مورد نياز نشان دهد.
* قابليت تمايز: شاخص نبايد از موضوعاتي غير از موضوع مورد سنجش تأثيرپذير و در اين صورت نيز از توان تفكيك ساير تأثيرات از تاثير موضوع مورد نظر برخوردار باشد.
* سهولت كاربرد: به اين معني كه كاربرد شاخص براي اندازه گيري تغييرات موضوع از جهات گوناگون به آساني ممكن بوده و حتي الامكان مستلزم صرف هزينه و زمان زياد نباشد.
* قابليت جمعبندي: چنانچه براي ابعاد مختلف موضوع شاخصهاي متعدد و گوناگوني طرح شود اين شاخصها بايست به گونهاي تعريف شده و ضريب داده شوند كه بتوان آنها را با جمعبندي به وحدت رسانيد تا بتوان علاوه بر سنجش ابعاد گوناگون موضوع بتوان در مورد كليت آن نيز به درستي اظهارنظر كرد (طرح جامع فرهنگعمومي: 4و3). اعمال ضرايب متفاوت براي نمرات دروس گوناگون در امتحانات و ورودي دانشگاه ها مثال خوبي براي اين ويژگي است.
شاخص هاي فرهنگي «Cultural Indicators»
از آنجا كه موضوعات انساني و اجتماعي از ويژگيهاي خاصي برخوردار هستند ضرورت، اهميت و ويژگيهاي خاص شاخصهاي فرهنگي شايسته توجهي علاحده است.
ضرورت و اهميت شاخصهاي فرهنگي
* با توجـه به نقش بـيبديل فرهنگ در توسـعه، هـرگونه اقـدام در زمينه فرهنگ اعـم از سياستگذاري، برنامهريزي و بسترسازي نيازمند ابزاري براي شناخت واقع گرا از وضعيت موجودو شناسايي قوتها، فرصتها و ضعفها، آسيبها و تهديدها است، همچنين ارزيابي مستمر اوضاع فرهنگي و ارزيابي نتايج برنامههاي اعمال شده نيازمند ابزارهاي دقيقي (شاخص هايي) است كه از تشخيص فردي كارشناسان فراتر ميرود.
* پيچيدگي و درهم تنيدگي امور فرهنگي و اجتماعي، نياز به ابزارهاي دقيق شناخت را بيش از پيش خاطر نشان ميسازد.
* تدريجي، خزنده و نامحسوس بودن تغييرات فرهنگي؛ به همين دليل در بسياري از اوقات آحاد جامعه و حتي نخبگان، اين تغييرات را به راحتي احساس نكرده و در نتيجه نسبت به آن اقدامي انجام نخواهد شد. در حالي كه پي آمدهاي مثبت يا منفي آن در طولاني مدت و هنگامي ظاهر خواهد شد كه انجام اقدامات لازم و برنامهريزي براي انجام تغييرات اصلاحي بيثمر و يا بسيار كمثمر خواهد بود.
ويژگيهاي خاص شاخصهاي فرهنگي
شاخصهاي فرهنگي به دليل ماهيت خاص خود به جز ويژگيهاي عام ياد شده، بايستي از ويژگيهاي خاصي نيز برخوردار باشد.
1- ارتباط و ابتناء بر ارزشها و آرمانهاي فرهنگي جامعه
اساساً شاخصهاي فرهنگي نميتواند از اموري مانندارزشها، باورها و آرمانهاي بشر تهي و منفك باشد كه درغير اين صورت برتري و پستي، پيشرفت و عقبماندگي و يا تعالي و انحطاط بيمعني خواهد بود. شاخصهاي فرهنگي بايستي به گونهاي طراحي شوند كه با كاربست آنها بتوان فرهنگهاي گوناگون، جوامع و يا تحولات فرهنگي يك جامعه را در مقاطع متوالي زماني از حيث برتري و پستي، پيشرفت يا ارتقاء و عقبماندگي و انحطاط و هر نوع صلاح و فساد فرهنگي مورد شناسايي و ارزيابي قرار داده تصويري روشن از حقايق جاري به دست آورد و اين قابليت هنگامي حاصل خواهد شد كه شاخصهاي فرهنگي از ارزشها و آرمانهاي اصيل نشأت گرفته باشند.
2- مقبوليت (قابليت تفاهم)
چنانكه مسلم است يكي از ويژگيهاي بارز فرهنگ، تنوع و گوناگوني آن در بين اقوام ملل و مناطق مختلف جهان است (Culturai Diversity) و همين امر، تعيين ملاك و ميزان براي سنجش همه فرهنگهاي گوناگون و مقايسه آنها و نيز تشخيص ميزان رشد يا انحطاط آنها را قدري مشكل ميسازد.
به طور كلي در اين زمينه سه رويكرد كلي را ميتوان مدنظر داشت.
نسبيگرايي فرهنگي: شكل افراطي اين رويكرد به اين معني است كه اجزاء و عوامل يك فرهنگ را نميتوان با فرهنگ ديگر مقايسه كرد و اساساً معياري براي برتري يك فرهنگ نسبت به فرهنگ ديگر وجود ندارد. روشن است كه بر اساس اين رويكرد نه تنها امكان مقايسه وجود ندارد بلكه اساساً تعالي و انحطاط و يا پيشرفت و عقبماندگي، سلامت و فساد فرهنگي بيمعني است.
* قوم مداري فرهنگي در اين رويكرد: ساير فرهنگها بر مبناي فرهنگي خودي ارزيابي ميشوند و مقايسه و ملاك سنجش مؤلفهها و مباني فرهنگي خودي است. شكي نيست كه اگر اين كار در حد ترجيح شيوهها و الگوهاي خود و حفظ هويت فرهنگي باقي بماند و مانع از مطالبه صحيح فرهنگ از جوامع ديگر و انجام مراودههاي سالم و مثبت با آنها نشود نه تنها مذموم و مردود نيست بلكه امري طبيعي است اما بايد دانست اگر هدف از اين سنجش و مقايسه، تفاهم با فرهنگهـاي ديگر باشد بايستي مقياسهـا و ملاكهـاي مشتركـي را جستجو كرد كه بين طرفهاي تفاهم مقبوليت داشته باشد.
* رويكرد منطقي (تكيه بر اشتراكات): در اين رويكرد گرچه تفاوتهاي فرهنگي به عنوان واقعيتي اجتنابناپذير لحاظ ميگردد و هويتهاي متفاوت فرهنگي نيز منتفي نميشود اما هنگامي كه شناخت و مقايسه تفاوتها و تغيير و تحولات فرهنگي درهر سطح (اعم از قومي و محلي، ملي، منطقهاي و حتي بينالمللي) مطرح باشد ملاكها و معيارهايي به كار گرفته ميشود كه براي تمامي فرهنگهاي تحت پوشش (مورد بررسي) از مقبوليت برخوردار بوده و قابليت تفاهم داشته باشند. طبعاً دراين صورت است كه جوامع گوناگون را با وجود تفاوتهاي فرهنگي ميتوان از نظر تعالي و توسعه فرهنگي و يا عقبماندگي و انحطاط فرهنگي مقايسه كرده و درجهبندي نمود.
3- فراگيري
شاخصهاي فرهنگي بايستي بر ابعاد و جنبههاي گوناگون فرهنگي فراگير بوده و هيچ يك از امور، فعاليتها و ... را مغفول نگذارد. شاخصهاي فرهنگي بايستي به گونهاي طراحي شوند كه با ارائه اطلاعاتي جامع متوليان و برنامهريزان فرهنگي را در شناسايي كامل و جامع وضعيت موجود و نيز در پيشبيني و برنامهريزي براي وضعيتهاي مطلوب ياري دهد.
4- نظاممند بودن
هنگامي كه موضوعي متكثر، پيچيده و ذو ابعاد باشد، شناسايي دقيق آن بدون كاربرد الگو (نظامي از مفاهيم، مؤلفهها و شاخصها) ميسر نخواهد بود. الگو معين ميكند موضوع چه جايگاهي دارد و داراي كدام بخشهاي اصلي و فرعي است و بين عوامل يا اجزاء مجموعه چه نسبتي برقرار است. بيتوجهي به الگو به معني ناديده گرفتن جايگاه، اهميت و نسبت بين هر قسمت با ساير قسمتها است. بنابراين كاربرد الگو موجب خواهد شد كه اولاً؛ همه ابعاد و اجزاء موضوع را - تا سرحد امكان - مورد ملاحظه قرار داده و از نگرشهاي تك بعدي و يك سويه پرهيز نماييم و ثانياً؛ ارزش و اهميت هر يك از عوامل را در جايگاه خود بازشناسيم تا بتوانيم با طبقهبندي اطلاعات و اختصاص ارزش و وزن متناسب به هر يك از بخشها، جمعبندي صحيح و واقعگرا از كليت اوضاع فرهنگي به دست آورده و از اشتباه وانحراف تدريجي مصون بمانيم.
قسمت دوم: بررسي الگوهاي موجود
شاخصهاي فرهنگي يونسكو
سازمان يونسكو كه از جمله سازمانهاي تخصصي و زير مجموعه سازمان ملل متحد است در سال 1980 شاخصهايي را براي ارزيابي فرهنگها تصويب نمود. اين شاخصهاي فرهنگي كه در ضمن قطعنامه استاندارد سازي بينالمللي آمارهاي مربوط مخارج عمومي در بلگراد به تصويب رسيد شامل فهرستي از ده مقوله ذيل ميباشد (دوپوي، گزاويه، 1374).
* ميراث فرهنگي.
* مطبوعات و انتشارات.
* موسيقي.
* هنرهاي نمايشي.
* هنرهاي تجسمي.
* سينما و عكاسي.
* برنامههاي راديويي.
* فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي.
* ورزش و بازيها.
* طبيعت و محيط زيست.
قابل ذكر است در پي انتشار اين مجموعه از شاخصها انتقادها و اظهارنظرهاي زيادي مطرح شد اما در عين حال همانطور كه گزارشهاي يونسكو نشان ميدهد بسياري از كشورها نيز سعي كردند آمارهاي فرهنگي خود را هماهنگ با اين شاخصها شكل دهند.
در ايران، آقاي سعدالله مسعوديان در كتاب «سيري در مؤلفههاي فرهنگي جهان» (مسعودیان، سعدالله) شاخصهاي فرهنگي يونسكو را طرح كرده و علاوه بر موارد ياد شده از امور ذيل نيز به عنوان شاخصهاي فرهنگي ياد ميكند.
* تعداد صندليهاي سينما (براي هر هزار نفر).
* تعداد فيلمهاي سينمايي توليد شده در طول يك سال.
* تعداد كتب چاپ و ترجمه شده.
* تعداد كتب كتابخانهها.
* ميزان پخش برنامههاي صدا و سيما.
* تعداد گيرندهها و فرستندهها.
* شمارگان روزنامهها و مجلات.
* ميزان مصرف كاغذ.
* ميزان توليد، واردات و صادرات كالاي فرهنگي.
* آمار توريسم (گزارش جهانی فرهنگ2000،1381).
چنانكه روشن است اين شاخصها غالباً از سنخ همان شاخصهاي فرهنگي يونسكو (1980) بوده و ميتوان آن را در راستاي تكميل آنها دانست به همين جهت تمامي اين موارد در اقدام بعدي يونسكو (1999) مورد توجه قرار گرفته است. اين سازمان در سال 1999 مجموعهي كاملتري از شاخصهاي فرهنگي را تدوين و ضمن مجموعهاي مفصل تحت عنوان گزارش جهاني فرهنگ 2000 منتشر ساخت (همان). از آنجا كه شاخصهاي قبلي 1980 منسوخ گرديده و علاوه بر آن شاخصهاي اخير يونسكو (شاخصهاي 2000) شكل كاملتر آن محسوب ميشود، بررسي اين شاخصها و سپس قوت و ضعف آنها را كافي است.
شاخصهاي فرهنگي يونسكو در سال 2000 شامل شش بخش عمده و در مجموع 30 عنوان كلي را شامل ميگردد. ترجمه اين بخشها و عناوين عيناً به ترتيب ذيل ميباشد.
جدولهاي شاخصهاي فرهنگي يونسكو (2000)
فعاليتها و روندهاي فرهنگي
* جدول 1 روزنامهها و كتابها.
* جدول 2 كتابخانهها و نشريات فرهنگي.
* جدول 3 راديو و تلويزيون.
* جدول 4 سينما و فيلم.
* جدول 5 موسيقي ضبط شده.
ميراث و رسوم فرهنگي
* جدول 6 زبانهاي چيره.
* جدول 7 مذاهب چيره / عمده.
* جدول 8 جشنوارههاي ملي.
* جدول 9 جشنوارههاي مردمي و مذهبي.
* جدول 10 مكانهاي فرهنگي با بيشترين بازديدكنندگان.
* جدول 11 مكانهاي طبيعي با بيشترين بازديدكنندگان.
* جدول 12 مكانهاي ميراث جهاني.
تصويبنامهها / كنوانسيونها
* جدول 13 قراردادهاي كار و فرهنگ يونسكو و ILO(1999).
* جدول 14 كنوانسيونهاي حقوق بشر سازمان ملل (1999).
* جدول 15 روندهاي تجارت فرهنگي.
* جدول 16 توزيع تجارت فرهنگي بر حسب نوع آن.
* جدول 17 جريانات گردشگري.
* جدول 18 گردشگري بينالمللي.
* جدول 19 ارتباطات.
* جدول 20 فنآوري نوين ارتباطي.
ترجمهها
* جدول 21 فهرست ترجمهها و كتابها به زبان خارجي.
* جدول 22 ترجمههاي زبان مبدأ.
* جدول 23 نويسندگاني كه بيشترين ترجمهها از آثار آنها انجام شده است.
بافت فرهنگي
* جدول 24 آموزش.
* جدول 25 آموزش ثانويه در خارج از كشور.
* جدول 27 جمعيتشناسي و بهداشت.
* جدول 28 اقتصادي (فرهنگ اقتصادي).
* جدول 29 امنيت اجتماعي.
* جدول 30 محيط زيست و تنوع زيستي.
امتيازها و كاركردهاي مثبت شاخصهاي يونسكو
مروري اجمالي بر شاخصهاي يونسكو اين نقطه مثبت را به خوبي نشان ميدهد كه اين شاخصها غالباً ناظر بر مقولات و مصاديقي از امور فرهنگي است كه غالباً شناخته شده، ملموس و محسوس بوده و اكثراً به راحتي قابل تشخيص، انداهگيري، شمارش و آمارگيري است و در بسياري از كشورها آمارهاي مربوط به اين شاخصها معمولاً در دستگاههاي اجرايي مربوطه ثبت شده و تنها بايستي از منابع مربوط استخراج نمود. بنابراين اين مجموعه از شاخصها در حد بالايي از ويژگي «سهولت كاربرد» (ويژگي سوم از ويژگيهاي عمومي شاخصها) برخوردار است.
نكته ديگر آن كه مصاديق طرح شده به جز چند مورد خاص، از جمله مقولات، مؤلفهها و عناصري است كه غالباً به عنوان مسايل و موضوعات فرهنگي نزد كارشناسان و صاحبنظران فرهنگ قابل پذيرش بوده و يا از تأثيرات بالاي فرهنگي آن اذعان ميشود.
مسأله ديگر توجه بيشتر به مقولات و موضوعاتي است كه جنبه عمومي و فراگير داشته و تغيير در اين مقولات ميتواند فرهنگ اجتماعي را در سطح وسيعي تحت تأثير قرار داده و به همين جهت بررسي و اندازهگيري آنها در يك جامعه ميتواند بيش از مسايل خرد در رشد و تعالي يا سقوط فرهنگي اهميت داشته باشد (روزنامهها و كتابها، راديو و تلويزيون، سينما و فيلم، تجارتها و مبادلات فرهنگي، ترجمه آثار خودي و بيگانه، آموزش و...) از جمله اموري هستند كه ميتوانند به ميزان قابل توجهي ساير ابعاد فرهنگ را تحت تأثير قرار دهند.
كاستيها و نارساييها
1-تكيه بر كميت؛ مهمترين ويژگي قابل طرح در مورد شاخصهاي فرهنگي يونسكو (1980 و 2000) نگاه كمي صرف به فرهنگ و مقولات فرهنگي و عدم توجه به كيفيت ارزشها و جهتگيريهاي فرهنگي ميباشد. همانگونه كه گذشت «ارتباط و ابتناء بر ارزشها و آرمانهاي فرهنگي» به عنوان اولين ويژگي لازم براي شاخصهاي فرهنگي طرح گرديد. بدين معني كه شاخصهاي فرهنگي به دليل ارتباط با اين مباني بايد بتوانند ترقي و افول، تعالي و انحطاط، رشد ارزشها و يا ضد ارزشها را در بخشهاي مختلف و كل فرهنگ نشان دهند. حال چنانچه شاخصهاي فرهنگي تنها توسعه كمي فرهنگ را اندازهگيري نمايند نميتوانند نشانگر توسعه و ارتقاي فرهنگ به معني جامع آن باشند. با نگاهي به شاخصهاي ياد شده اين نكته به خوبي روشن خواهد بود كه غالب شاخصهاي ياد شده، صرفاً به كميت فعاليتها و امكانات فرهنگي عنايت داشته و نسبت به جهتگيري و كيفيت مقولات فرهنگي بيتفاوت و ساكت هستند، لذا نميتوانند نيازهاي مديريت تكاملگرا را در حوزه فرهنگ پاسخ دهند.
اموري مانند ميزان توليد فيلم، كتاب، موسيقي، تجارت فرهنگي، گردشگري و ... گرچه در جايگاه خـود، هنگامي كه در جهت صحيح و مـثبت قـرار گيرند حـائز اهميت هستند اما افـزايش كمي اين مؤلفهها در جامعه نه تنها لزوماً به معني پيشرفت و تعالي فرهنگي جامعه نيست، بلكه شواهد بسياري نشان ميدهد كه به كارگيري ناصحيح اينگونه ابزارها و فرصتها و نشر محتواي نامناسب و ضد ارزشي توسط آنها، تأثيرات سوءفرهنگي و ناهنجاريهاي گستردهاي را در سطح جامعه موجب گرديدهاند و همچنان كه در ادامه نشان خواهيم داد (در قسمت بررسي شاخصهاي فرهنگي ايالات متحده)، بر اساس بررسيهاي آماري مقارن با گسترش وسايل ارتباطي مانند راديو، تلويزيون و سينما در كشورهاي صنعتي، اين كشورها با ناهنجاريهاي فرهنگي بسياري مانند افزايش شديد آمار قتل، خشونت، فسادهاي اخلاقي و ساير جرايم - كه از مصاديق بارز امور فرهنگي است - روبرو شده و به ناچار براي رفع و يا لااقل كنترل آنها به تكاپو افتادهاند (دفلور. ای دنیس:240-225).
در حالي كه به طور طبيعي، به كارگيري شاخصهاي فرهنگي يونسكو كه بيشتر ناظر بر اقتصادِ فرهنگ است آمريكا و كشورهاي اروپايي و ثروتمند را در مرتبه بالاتري از اعتلا و پيشرفت فرهنگي قرار داده و كشورهاي كم ثروت و توسعه نيافته از نظر اقتصادي را - ولو با فرهنگ و ارزشهاي اصيل و غنيتر - در مرتبه پايينتري قرار ميدهد.
2- نظاممند نبودن؛ گرچه شاخصهاي يونسكو در سال 2000 نسبت به شاخصهاي سال 1980 از كثرت، تنوع و طبقهبندي بيشتري برخوردار است اما آنگونه كه مشخص است شاخصهاي ياد شده به صورت استقرايي و تشخيصهاي موردي جمعآوري و مطرح گرديدهاند و فاقد الگويي منطقي و ريشهدار است به همين جهت از ساختار و نظام منطقي نيز برخوردار نيست و تصويري روشن از كليه بخشهاي اصلي، مقولات و مؤلفههاي فرهنگي ارائه نكرده و جايگاه و اهميت شاخصهاي طرح شده را در كل مجموعه معلوم نميكند. به دليل همين ويژگي، كاربرد اين شاخصها، مجموعهاي از اطلاعات را به دست ميدهد كه اولاً؛ كمي صرف است و اشارهاي به جهتگيريها و خير و شرها ندارد. ثانياً؛ نظم و انسجام خاصي ندارد و اهميت و جايگاه هر يك از اجزاء در كل فرهنگ مشخص نيست و ثالثاً؛ اين مجموعه فاقد ويژگي فراگيري است كه توضيح داده خواهد شد.
3- فراگير نبودن؛ روشن است كه فرهنگ بر تمامي بخشها و عناصر جامعه شموليت داشته و در واقع بُعـدي از همه جامعه محسوب مـيشود لذا بايستي در طراحـي شاخصهـاي فرهنگي تمامـي موضـوعات مهم فرهنگي از جمله فعاليتها و امور فرهنگي مورد توجه قرار گيرد اما همانطور كه ملاحظه ميشود در شاخصهاي ياد شده فعاليتهاي فرهنگي (مانند انتشار كتابها، روزنامهها، فيلم، راديو و تلويزيون ...) و نيز مراسم و امكانات فرهنگي مورد توجه قرار گرفته است اما بسياري از امور فرهنگي - كه به دليل ماهيت معنوي و انساني آن اهميت بيشتري در فرهنگ دارد و در واقع روح و جوهره فرهنگ محسوب ميشوند - مطرح نشده است. اموري مثبت مانند كمكها و همياريهاي اجتماعي، امور خيريه، ايثارها، فداكاريهاي اجتماعي، عبادتهاي فردي و جمعي و حضور در عبادتگاهها، ازدواج و ارتباطات عاطفي ديگر و در شكل منفي آن قتل، خودكشي، سرقت، اعتياد، خشونتهاي اجتماعي، تخلفات و فسادهاي اخلاقي و يا اداري، طلاق، زاد و ولد نامشروع و ... با وجود اهميت بسيار اساسي در روشن ساختن وضعيت فرهنگي جامعه به فراموشي سپرده شدهاند در حالي كه اين نوع شاخصها، همچنان كه در قسمتهاي بعد اشاره خواهيم كرد در برخي كشورها - حتي كشورهاي صنعتي مانند آمريكا - براي سنجش وضعيت فرهنگـي مطـرح و به كار گـرفته شده است كه ملاكهـاي مهمـي براي بهبود يا وخامت اوضاع فرهنگي محسوب ميشوند.
شاخصهاي فرهنگي ايالات متحده آمريكا
تبيين شاخصها
به جاست در اينجا شاخصهاي فرهنگي ايالات متحده آمريكا را كه براي ارزيابي وضعيت فرهنگي جامعه آمريكا طراحي و به كار گرفته شده است مرور و بررسي نماييم. اين شاخصها در كتابي به همين نام (جی بنت، ویلیام) به تفصيل و همراه با آمارهايي حاصل از كاربست اين شاخصها، مطرح گرديده است. «فهرست شاخصهاي فرهنگي در ايالات متحده آمريكا در پايان قرن بيستم شامل فصلهايي در مورد جرايم، خانواده، رفتار نوجوانان، آموزش، فرهنگ مردم و مذهب و مشاركت مدني در جامعه است و ايالات متحده آمريكا با ساير كشورهاي جهان [بر اساس اين شاخصها] مقايسه شده است» (همان: 10).
فهرست اين شاخصها عيناً به ترتيب زير ارائه گرديده است.
شاخصهاي فرهنگي در ايالات متحده:
فصل اول: جرايم
* جرايم عمده.
* جرايم جنايي.
* جرايم جنايي و نوجوانان.
* حبس تعداد زندانيان.
* مجازات.
* مصرف مواد مخدر.
فصل دوم: خانواده
* ميزان زاد و ولد نامشروع.
* خانوادههاي تكوالد.
* ازدواج و زندگي مشترك.
* طلاق.
* رفاه كودكان.
* سقط جنين.
فصل سوم: آموزش
* دستاوردها: سومين مطالعه بينالمللي رياضيات و علوم
* دستاوردها: ارزيابي ملي پيشرفت آموزشي.
دستاوردها: آزمون سنجش آموزشي.
هزينههاي آموزش.
مدارس دولتي.
فصل چهارم: رفتار نوجوانان
* نوجوانان و زاد و ولد نامشروع.
* سقط جنين بين نوجوانان.
* خودكشي بين نوجوانان.
* نوجوانان و اعتياد به الكل و مواد مخدر.
فصل پنجم: فرهنگ مردم و مذهب
* تلويزيون.
* فيلم و سينما.
* تفريح و اوقات فراغت.
* عضويت در كليسا.
* افسردگي.
فصل ششم: مشاركت مدني
* اعتماد و بياعتمادي.
* امور خيريه.
* مهاجرت.
* نيروهاي نظامي.
امتيازها و كاركردهاي مثبت
1- توجه به كيفيت؛ همانطور كه ملاحظه ميشود به خلاف شاخصهاي يونسكو، در شاخصهاي فرهنگي ايالات متحده، علاوه بر فعاليتهاي فرهنگي به امور فرهنگي، خاصه رفتارهاي هنجار و ناهنجار اجتماعي از قبيل انواع جرايم، خودكشي، اعتياد و...، وضعيت خانواده، گرايشات مذهبي، مانند عضويت در كليسا و مشاركتهاي مدني توجه شده است. اين گونه شاخصها غالباً صبغه ارزشي داشته و خير و شر، خوب و بد و صواب و ناصواب را معين ميسازد. به نظر ميرسد علت توجه دستاندركاران و پژوهشگران زيربط به اين مهم، مقصود جدي آنان در شناخت واقعيتهاي فرهنگ جامعه خود به دور از تكلفات و ظاهرسازيهاي تبليغاتي بوده است. به همين دليل با كاربرد اين شاخصها در آمريكا و برخي كشورهاي صنعتي وضع بسيار اسف بار فرهنگي آمريكا - در مقايسه با ساير كشورهاي صنعتي - با زبان آمار به خوبي مشخص مـيشود. براي مثال ايالات متحـده هنوز بالاترين ميزان طلاق را در بين كشورهـاي غـربي و بالاترين تعداد خانوادههاي تك والدي را در بين كشورهاي صنعتي دارد. تعداد زنان و مردان 20 تا 40 سال كه بدون ازدواج با يكديگر زندگي ميكند و نيز بيماريهاي مقاربتي به مراتب بيشتر از ساير كشورهاي توسعه يافته است. همچنين نويسنده كتاب مذكور در مقدمه كتاب پس از اذعان به رشد 467 درصدي جرايم و 463 درصدي زاد و ولدهاي نامشروع و رشد 200 درصدي خانوادههاي تك والدي و ساير شاخصهاي تكان دهنده در آمريكا (از سال 1960 تاكنون و عليرغم توسعه اقتصادي و گسترش وسايل ارتباط جمعي) چنين ميگويد: «جامعهاي كه امروز در آن زندگي ميكنيم خشنتر، مبتذلتر، ناهنجارتر، عيبجوتر، گستاختر، پريشانتر، كج رفتارتر و افسردهتر از گذشته است. فرهنگ عاميانه غالباً سبع و ترسناك و شيفته مرگ، روحيه بيگناهي (معصومانه) كودكان را از بين ميبرد. مردم به راحتي خودكشي ميكنند و يا ديگران را ميكشند، زنان و مردان به آساني يكديگر و كودكان را رها ميكنند، ازدواج و بنيان خانواده در آمريكا سستتر، ناپايدارتر و ناهنجارتر ميشود، اينها واقعيتهاي اجتماعي است و عدم پذيرش اين واقعيتها خودفريبي و دور از مصلحت است.
2- تكيه بر امور اساسي و كليدي؛ اغلب شاخصهاي فرهنگي ايالات متحده بر امور مهم، اساسي و بارزي تكيه دارد كه تغيير و تحولات و جريانات فرهنگي را - در جهت مثبت يا منفي - به خوبي نشان ميدهد. شاخصهايي مانند امور خيريه، حضور در كليساها، افسردگي، شركت در انتخابات، اعتماد و بياعتمادي و يا شاخصهاي منفياي چون ميزان جرايم، حبس، مصرف مواد مخدر، ازدواج و طلاق و سقط جنين از اموري هستند كه در بخشهاي گوناگون فرهنگ به منزله نقاط عطفي محسوب ميشوند كه تغيير در آنها به خودي خود ميتواند نمايانگر تغيير در بسياري از امور مشابه و مرتبط با آنها نيز باشد. اين ويژگي باعث ميشود تا با سهولت و كمترين هزينه بيشترين شناخت از فرهنگ اجتماعي به دست آيد.
به طور كلي، چنين شاخصهايي كه نشانگر سلامت يا انحطاط فرهنگي است شاخصهايي مطلوب و حائز اهميت است و جوامعي كه به سلامت فرهنگ خود و نيز تعالي و پيشرفت آن اهميت ميدهند؛ بايستي به دنبال طراحي و به كارگيري شاخصهايي از اين سنخ باشند.
كاستيها و نارساييها
1- نظاممند نبودن: گرچه در اين شاخصها طبقهبندي خاصي رعايت گرديده است اما آن گونه كه طبقهبندي ياد شده نشان ميدهد مسيري منطقي طي نگرديده و فرهنگ، موضوعات فرهنگي، مقدمات و سپس مؤلفهها و شاخصهاي فرهنگي به ترتيب و به تبع يكديگر تعيين شدهاند بلكه شاخصها به طور استقرايي جمع آوري و ساختار و سامان داده شدهاند لذا اولاً: ساختار مجموعه فاقد منطقي مشخص بوده و ناهماهنگي، عدم انسجام و گاه تداخل به وضوح در فصلها و شاخصها ملاحظه ميگردد براي نمونه فصل اول (جرايم) با فصل چهارم (رفتار نوجوان) چنين وضعيتي دارند در حالي كه جرم خود نوعي رفتار محسوب ميشود كه بخشي از آن به نوجوانان و نيز ساير قشرها (كودكان، بزرگسالان و...) مربوط ميشود (روشن است كه يك موضوع معين را - در يك سطح خاص - نميتوان بر چند پايه متفاوت طبقهبندي كرد لذا بايستي يا اولين و كليترين طبقهبندي اقشاري (رفتار كودكان، نوجوانان، جوانان و ...) ميبود و يا آن كه در سطح اول به جاي اقشار، رفتارها، طبقهبندي ميگرديدند (مانند جرايم، فسادها، امور خيريه، افسردگي و مشكلات روحي و رواني و ...). در صورت لزوم اين رفتارها به تناسب اقشار گوناگون متنوع شده و سهم هر يك از اقشار مشخص ميگرديد) همچنين قائل شدن فصلي با عنوان كلي فرهنگ مردم و مذهب نميتواند خود، يكي از بخشها يا مقولات فرهنگي باشد! خصوصاً آن كه تركيب اين دو موضوع «فرهنگ مردم» و «مذهب» در بين ساير مقولات هم عرض خود، هيچ گونه توجيه منطقي ندارد.
ثانياً: اهميت و نسبت تأثير (وزن) هر يك از اين فصول و يا شاخصهاي مربوطه به كل فرهنگ معلوم نيست. آيا همه فصول و شاخصها به يك نسبت در فرهنگ مؤثر بوده و از ضريبي يكسان برخوردار است يا خير؟
2- عدم فراگيري: فقدان الگويي منطقي و طي نكردن مسيري نظاممند براي رسيدن به شاخصها معمولاً به عدم فراگيري نسبت به موضوع ميانجامد. در مجموعهي ياد شده برخي از مسايل و موضوعات فرهنگي مانند اموري كه ناظر بر جبنههاي سازماني و يا اقتصادي فرهنگ است مسكوت ماندهاند. اموري مانند ميزان اسراف و تبذير و هدر دادن منابع اقتصادي، فساد مديران، وضعيت منابع انساني و تجهيزات و امكانات فرهنگي، وضعيت انتشار كتب مجلات و روزنامهها و ... ملاحظه نگرديده است.
الگوي درختي براي تنظيم شاخصها «Cultural Indicator Tree Model»
برخي صاحبنظران براي شناسايي، تحقيق برنامهريزي و نيز طراحي شاخصهاي فرهنگي، الگويي را به نام الگوي درختي فرهنگ پيشنهاد ميكنند (فرهنگی،علیاکبر). در اين الگو فرهنگ به درختي تشبيه ميشود كه ريشههاي آن را اعتقادات اصلي و باورهاي مشترك جامعه تشكيل ميدهد و همانگونه كه ريشه در درخت نقش اساسي در حفظ شكوفايي، رشد و نيز ماندگاري اين موجود زنده ايفا ميكند اعتقادات اصلي و باورها و فروض مشترك نيز در فرهنگ هر جامعه چنين نقشي را ايفا مينمايند و به مثابه ريشههاي درخت پايدارتر و اساسيتر هستند نهادهاي فرهنگي مانند ارزشها، هنجارها و انتظارات نانوشته عمومي به منزله تنه اين درخت بوده كه جنبه نهادي و نسبتاً پايداري يافتهاند و مانند تنه درخت نقش واسطهاي را بين ريشهها (اعتقادات و باورهاي اصلي و مشترك) و شاخ و برگها و امور روبنايي ايفا ميكنند كه نسبت به شاخ و برگها از تغييرات بطييتري برخوردار هستند. زبان، رفتارها، آداب و مراسم، نهادها، قوانين، سياستها و شعارها به منزله شاخ و برگهاي اين درخت محسوب ميشود و ارتباط اين سه قسمت مانند ريشه، سـاقه و شاخ و برگ مـيباشد (United States Army Enterprise Integration Oversight Office: Enterprise Solutions Competency Center).
لازم به ذكر است از طرح اين الگوي پيشنهادي، مدت زيادي نميگذرد و نظام مشخصي از شاخصهاي فرهنگي كه مشخصاً مبتني بر اين الگو طراحي شده باشد ملاحظه نگرديد.
امتيازات و كاركردها
همانگونه كه اشاره شد اين الگو در شكل بسيار كلي ارتباط بخشهاي گوناگون فرهنگي و تعامل و وابستگي آنها را به يكديگر نشان ميدهد و جايگاه هر يك از مقولات را در كل مجموعه - البته به صورت بسيار اجمالي - معين ميسازد كه در صورت تنظيم شاخصهايي بر اين اساس احتمالاً بتوان نسبت ارزشي شاخصها را با يكديگر در سطح بسيار كلي مشخص ساخت. علاوه بر آن، اين الگو نشان ميدهد كدام بخش از فرهنگ داراي سرعتِ تغيير بيشتر بوده و با برنامهريزيهاي كوتاه مدت تغيير ميكند و كدام بخش سرعت تغيير كمتري داشته و نيازمند برنامهريزيهاي طولاني مدتتر است.
كاستيها و نارساييها
با وجود امتياز ياد شده اين الگو از چند نقيصه عمده رنج ميبرد.
* عدم فراگيري؛ الگوي ياد شده تنها به امور فرهنگي محدود گرديده و فعاليتهاي فرهنگي مانند فيلم، كتاب، روزنامه، مجلات و ... و نيز امكانات و تجهيزات فرهنگي مانند راديو و تلويزيون، سينماها، فرهنگسراها، را كه نقش مهمي نيز در فرهنگ دارند ناديده انگاشته است.
* نظاممند نبودن؛ به جز طبقهبندي كلي مقولات فرهنگي در سه حوزه مجزا، همه مقولات اعم از فردي، سازماني، اجتماعي و يا مربوط به سطح خرد، كلان و توسعه همه در يك رديف مطرح شده و تفاوت خاصي در جايگاه آنان ملاحظه نميشود اين يكساننگري و نبود ساختاري مشخص و نسبتاً كامل، شناسايي دقيق و ارزيابي نظاممند از فرهنگ جامعه را منتفي ميسازد.
با توجه به اشكالات ياد شده، اين الگو در شكل فعلي نميتواند به عنوان وسيله مناسبي براي شاخصسازي مورد استفاده قرار گيرد.
شاخصهاي مصوب شورايعالي انقلاب فرهنگي
شورايعالي انقلاب فرهنگيجمهوري اسلامي ايران در 25/9/82 مجموعهاي از شاخصهاي فرهنگي را به تصويب رسانيد كه براي اجرا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ابلاغ گرديد. اين مجموعه شامل يك بخش مقدماتي و سه بخش اصلي است كه بخش سوم ده فصل فرعي را تشكيل داده و در اين سه فصل 167 شاخص معرفي شده است. ساختار عناوين بخشها به اين ترتيب ميباشد.
شاخصهاي فرهنگي (مصوب شورايعالي انقلاب فرهنگي)
مقدمه: ارزشهاي اساسي جمهوري اسلامي
1- شاخصهاي تحولات فكري، بينشي و رفتاري.
2- شاخصهاي مصرف كالاها و خدمات فرهنگي.
3- شاخصهاي توسعه فرهنگي، نيروي انساني، فضاها و تجهيزات.
الف: كتاب.
ب: مطبوعات.
ج: سينما.
د: موسيقي، تئاتر و ساير فعاليتهاي هنري.
هـ: ورزش.
و: راديو و تلويزيون.
ز: خبرگزاري.
ح: ساير رسانههاي صوتي و تصويري.
ط: امور مذهبي.
ي: ميراث فرهنگي و امور سياحتي.
ك: اقتصاد فرهنگ، پژوهش و مشاركت فرهنگي.
ل: مبادلات فرهنگي.
م: وسايل ارتباطي.
امتيازات و كاراييهاي مثبت
جهت محوري و ارزش مداري در قسمت مهمي از شاخصها؛ در اكثر شاخصهاي فصل اول (تحولات فكري، بينشي و رفتاري) ابتناء به ارزشها و آرمانهاي نظام اسلامي ملاحظه شده و صبغهاي الهي دارند شاخصهايي مانند ميزان اعتقاد به خدا و روز جزاء، ميزان پايبندي به شعائر فـردي و اجتماعـي دين اسلام و نمونههـاي ديگر اين امتياز را به وضـوح نشان ميدهد (بهدليل كثرت شاخصها و رعايت اختصار از ذكر شاخصها خودداري شده است. در صورت نياز به مصوبه 530 شوراي شورايعالي انقلاب فرهنگي مورخ 25/9/82 رجوع شود).
* مقدم داشتن امور و شاخصهاي انسان به ساير شاخصها (امور ابزاري و امكاناتي).
* جامعيت: همانگونه كه گفته شده تعداد 167 شاخص معرفي شده است و سعي شده موضوع يا فعاليت فرهنگي خاصي فروگذار نشود.
* جهتگيري به سمت حركت هدفمند: آن چنان كه ساختار شاخصها نشان ميدهد به طور في الجمله راه درستي در تنظيم شاخصها طي شده، چرا كه سعي شده با حركت از كليات شروع و به بخشها و مقولات و سپس شاخصها منتهي شود. هرچند كه اين كار چنان كه بايد به نتيجه نرسيده و مدل منسجمي ارائه نگرديده است.
كاستيها و نارساييها
* عدم انسجام طبقهبنديها: به نظر ميرسد مهمترين مسأله در اين مجموعه مشكل ساختاري و الگويي است. چرا كه اساساً طبقهبندي انجام شده مقسم و پايه واحدي ندارد لذا عليرغم دقتهاي اعمال شده، بعضاً تداخل و تشتت را در اين طبقهبندي ميتوان مشاهده كرد.
طبقهبندي ابتدا با ارزشهاي اساسي نظام شروع شده كه ربط نظاممند آن با قسمتهاي بعد تعيين نگرديده است لذا بود يا نبود آن تأثيري در اصل و كاركرد شاخصها ندارد. پس از آن تفكيك اولين بخش (شاخصهاي تحولات فكري بينش و رفتاري) با بخش دوم (شاخصهاي مصرف كالاها و خدمات فرهنگي) و نيز بخش سوم مقسم و واحد و منطق مشخصي ندارد و دو بخش اول ماهيتاً در تداخل با يكديگر هستند، چرا كه مصرف كالاها و خدمات فرهنگي خود نوعي يا بخشي از رفتارهاي انسان محسوب ميشوند، باز هم اين اشكال در بخش بعد به گونهاي ديگر تكرار ميشود.
چرا كه در بخش سوم كه عنوان آن به (توسعه فرهنگي، نيروي انساني، فضاها و تجهيزات فرهنگي) معطوف گرديده باز هم فصلهايي مانند كتاب، مطبوعات و... ذكر شده و در ذيل آنها شاخصهايي بيان شده كه حاكي از مصرف كالاها و خدمات فرهنگي است! مانند تعداد مراجعان به كتابخانهها و يا تعداد تماشاگران فيلمهاي داخلي و خارجي، تعداد تماشاگران برنامههاي هنري و ...، لذا مشخص نيست چرا بخش سوم به خلاف عنوان آن، هم شامل مقدورات فرهنگي (نيروي انساني، امكانات و تجهيزات) است و هم شامل برخي امور و فعاليتها. به طور كلي امور، فعاليتها و امكانات قدري با هم خلط گرديدهاند.
* كلي بودن و كاربردي نبودن برخي شاخصها: بسياري از شاخصهاي طرح شده به دليل كليت خود نيازمند شاخصهاي جزييتري است. شاخصهايي مانند «ميزان پايبندي به شعائر فردي و اجتماعي دين اسلام»، «ميزان پايبندي به هويت ملي و ديني» و يا «ميزان پايبندي به شيوههاي ارتقاي اجتماعي به هنجار»! تقسيم اين شاخصها به تكثر بيشتر شاخصها منجر خواهد شد و در نتيجه كاربرد شاخصها را مشكل و پرهزينه خواهد ساخت در حالي كه تكثر شاخصها به تعداد هر مسأله خاص فرهنگي لزوماً مطلوب نيست و در بسياري مواقع يك شاخص ميتواند از چند موضوع مرتبط و مشابه حكايت نمايد. لذا شاخص ميتواند در عين محدوديت بر نقاط حساس و كليدي معطوف باشد مانند آنچه در شاخصهاي فرهنگي يونسكو و يا ايالات متحده گذشت.
* نكته قابل ذكر ديگر كه در اكثر مدلهايي كه تاكنون مطرح گرديد نيز وجود داشت عدم تفكيك مسايل فردي، جمعي و سازماني در طبقات جداگانه و اختصاص اهميت و ضريب جداگانه است.
طرح «تدوين و تبيين شاخصهاي فرهنگي در اسلام»
در سال 1377 طرحي پژوهشي تحت عنوان «تدوين و تبيين شاخصهاي فرهنگي در اسلام» توسط خانم فرشته (زهرا) بصراوي و با كارفرمايي معاونت پژوهشي جهاد دانشگاهي واحد تهران انجام گرديد.
اين طرح مشتمل بر سه بخش است؛ كليات فرهنگشناسي، مقدمهاي بر فرهنگ اسلامي، و شاخصهاي توسعه فرهنگ اسلامي»
وي معتقد است براي يافتن شاخصهاي فرهنگي، قبل از كمي كردن شاخصها بايستي در پي يافتن اين شاخصها از منابع اسلامي باشيم.
ايشان در پايان طرح خود 45 شاخص را براي ارزيابي فرهنگ پيشنهاد كرده و براي هر يك از اين شاخصها نمونههاي كمي قابل اندازهگيري نيز ذكر ميكند.
امتيازات و كاركردهاي مثبت
بيشتر شاخصهاي ياد شده به دليل تمركز پژوهشگر محترم بر منابع و متون اسلامي، برگرفته از اصطلاحات قرآني و روايي است و در مجموع موضوعات بسيار خوبي يادآوري و مطرح گرديده است كه ميتواند مبناي دقتهاي بيشتر در اين زمينه باشد همچنين بيشتر نمونههاي قابل اندازهگيري كه براي هر شاخص طرح شده نمونههاي خوب، مرتبط و كميتپذير هستند.
كاستيها و نارسايي
نظاممند نبودن: مـروري اجمالي بر شاخصها نشان مـيدهد كه اين شاخصها نه تنها ازهيچ الگو و نظامي برخوردار نيستند بلكه هيچگونه اولويت يا ترتيبي نيز در طرح آنها رعايت نگرديده است لذا بسياري از شاخصها در يكديگر تداخل داشته و اعم يا اخص از يكديگرند در نتيجه كاربرد آنها نميتواند ارزيابي منطقي و تصويري روشن از وضعيت موجود فرهنگ و سنجشهاي گوناگون آن ارائه كند.
- برخي شاخصها و نمونههاي طرح شده براي اندازهگيري آنها از پختگي لازم و ارتباط منطقي با يكديگر برخوردار نيستند.
با اين وجود اين تحقيق در جايگاه خود اثر ارزشمندي است كه ميتواند در شناسايي و احصاء و طراحي نظام شاخصهاي مطلوب، بسيارمفيد و قابل استفاده باشد.
شاخصهاي فرهنگي «در طرح جامع فرهنگ عمومي»
تبيين شاخصها
اين طرح در سال 1372 و با كارفرمايي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان تهران و توسط مؤسسه تحقيقاتي و فرهنگي مفيد (قم) تهيه و تنظيم گرديده است. در بخش سوم اين طرح تحت عنوان «شاخصهاي فرهنگ عمومي» طي مقدمات و مفاهيم خاص و مبتني بر مراجعه به منابع ديني و با بهرهگيري از دقتهاي علمي و كارشناسي، شاخصهايي نظاممند و مفصل براي ارزيابي فرهنگ عمومي پيشنهاد گرديدهاند.
نظر به ساختار خاص و مفاهيم جديد لازم است قبل از طرح مؤلفهها و شاخصها برخي از نكات اختصاراً توضيح داده شود.
* جايگاه فرهنگ: در اين طرح فرهنگ نه به عنوان بخشي از خدمات اجرايي و اقتصادي بلكه به عنوان يكي از اركان اصلي، هم عرض با سياست و اقتصاد مطرح گرديده است و اين بر خلاف برخي الگوها است كه به دليل تأثيرپذيري از بينشهاي مادي و ابزاري، فرهنگ را به عنوان زير بخشي از اقتصاد و بلكه يكي از زيربخشهاي خدمات محسوب ميكنند.
* فرهنگ نظري و فرهنگ عمومي: فرهنگ عمومي خود شامل دو قسمت فرهنگ نظري و فـرهنگ عمومـي است. فـرهنگ نظري شامل دانشهـاي نظري و مهارتهـاي تخصصـي و كلاسيكي است كه معمولاً توسط دستگاههاي آموزشي رسمي يا خصوصي انتقال مييابد. فرهنگ عمومي شامل تعلقات و ارتكاذات عمومي است كه نياز به آموزش به معني خاص ندارد. لازم به ذكر است كه طرح مذكور خود را متكفل فرهنگ عمومي دانسته و فرهنگ نظري از حوزه اين طرح خارج ميباشد.
عوامل (متغيرهاي) فرهنگي: بر اساس اين طرح براي شناخت جامعه و امور اجتماعي بايستي امور، فعاليتها و مقدورات را شناسايي كرد و فرهنگ نيز از اين قاعده مستنثي نيست بنابراين در فرهنگ متغيرهاي كلي زير مطرح است.
* امور فرهنگي: كه در واقع روح و جوهره اصلي فرهنگ محسوب ميشود و بيشتر صبغه انساني داشته و حالات روحي، ادراكات و منشهاي معمول انسان را شامل ميگردد.
* فعاليتهاي فرهنگي: به معني برنامهها و عملكردهايي است كه باعث تغيير در امور فرهنگي ميشود. اين طرح عمدتاً شامل فعاليتهاي سمعي، بصري و سمعي بصري است.
* مقدورات فرهنگي: شامل جبنههاي تجسدي فرهنگ (اعم از نيروي انساني، امكانات و تجهيزات و بودجه) ميشود.
* ابعاد فرهنگ: از آنجا كه امور فرهنگي ماهيتاً يكي از ابعاد (و نه اجزاء) جامعه محسوب ميشود ميتوان تأثير يا ارتباط آن را با ساير ابعاد و نيز خودش ملاحظه كرد و از اين طريق (يعني با ضرب فرهنگ در ابعاد جامعه آن را متكثر نموده و سه بخش «فرهنگ سياسي»، «فرهنگ اقتصادي» و «فرهنگ فرهنگي» را علاحده ملاحظه كرد كه در اينجا به دليل اختصارگويي، براي تعريف هر يك به مفهوم فيالجمله اين عبارات اكتفا ميكنيم.
اجزاء و عناصر جامعه: از آنجا كه اجزاء جامعه را افراد، خانوادهها و سپس سازمانها تشكيل ميدهند، امور فرهنگي در قالب اين اجزاء يا عناصر جامعه تجسم مييابند. بنابراين امور فرهنگي ميتواند امور فردي، امور خانوادگي و امور سازماني باشد.
بنابراين ساختار كلي بخشها و مؤلفههاي فرهنگ به اين صورت خواهد بود.
امور فرهنگي در سطح توسعه
- فرهنگ سياسي: شاخصهاي مربوط به حضور اجتماعي مثل شركت در راهپيماييها، انتخابات و... .
- فرهنگ فرهنگي: شاخصهاي مربوط به استقلال فرهنگي مثل وابستگي در زبان.
- فرهنگ اقتصادي: شاخصهاي مربوط به استفاده بهينه از امكانات مثل اسراف و تبذير در آب، نان و... و ميزان تعلق غيرمنطقي به كالاهاي خارجي و... .
امور فرهنگي در سطح كلان
امور فردي:
فرهنگ سياسي فردي.
فرهنگ فرهنگي فردي.
فرهنگ اقتصادي فردي.
امور خانواده:
فرهنگ سياسي خانواده.
فرهنگ فرهنگي خانواده.
فرهنگ اقتصادي خانواده.
امور سازماني:
فرهنگ سياسي سازمان.
فرهنگ فرهنگي سازمان.
فرهنگ اقتصادي سازمان.
لازم به توضيح است براي هر يك از اين قسمتها شاخصهاي مثبت و منفي مشخصي در نظر گرفته شده است. مثلاً براي فرهنگ سياسي فردي، شاخصهاي حضور اجتماعي از قبيل حضور در انتخابات، حضور در نماز جمعه و به عنوان شاخصهاي مثبت و تخلفات اجتماعي از قبيل قتل، سرقت، كلاهبرداري و... به عنوان شاخصهاي منفي مطرح گرديدهاند و يا براي فرهنگ سياسي خانواده استحكام و ارتباطات خانوادگي به عنوان شاخص مثبت و فروپاشي خانواده (طلاق، ترك خانواده و...) به عنوان شاخصهاي منفي مطرح گرديدهاند و ... .
امور فرهنگي در سطح خرد
امور فرهنگي در سطح خرد نيز با ضرب اين مؤلفه در اموري جزييتر ملاحظه گرديدهاند در سطح خرد امور فردي در زنان و مردان و هـر يك در اقشار مربوط (كودكان، نوجـوانان، جـوانان، بزرگسالان و كهنسالان) ضـرب گرديدهاند و خانوادههـا نيز به شهـري و روستايـي و عشايري تقسيم شده و سازمانها به سازمانهاي رسمي و سازمانهاي غيررسمي و براي اقسام ايجاد شده شاخصهاي جزييترين مطرح گرديده است. براي مثال فرهنگ سياسي فردي خود به اقسام فرهنگ سياسي كودكان، نوجوانان و جوانان و ... تقسيم ميشود.
امتيازات و كاركردهاي مثبت
نظاممندي: مروري اجمالي در ساختار يا الگوي به كار رفته نشان ميدهد كه اين الگو با الگوهاي قبلي از نظر دقتهاي كارشناسي تفاوتي چشمگير دارد و نگاه نظاممند از كليترين ابعاد تا جزييترين قسمتها و اجزاء اشراف دارد. تعيين جايگاه فرهنگ در كل جامعه سپس تعيين متغيرها، بخشها، ابعاد و نيز عناصر و اجزاء اصلي و ضرب منطقي آنها در يكديگر (در حد حوصله طرح) امري بسيار مفيد و قابل تقدير است. همچنين ارائه نظامي از شاخصها براي ارزيابي فرهنگ جامعه در سه سطح توسعه، كلان و خرد امتياز ديگري است كه كارايي اين شاخصها را در حوزههاي ارزيابي و در سطوح مختلف ممكن ميسازد. لذا انتظار ميرود امكان خطا در ارزيابي را تا حد قابل توجهي كاهش دهد.
جهتگيريهاي مناسب و ابتناء بر ارزشها و آرمانهاي اصيل؛ اين ويژگي نيز هم به جهت الگوي به كار رفته (با ترسيم جايگاه مناسب براي فرهنگ و بخشهاي اساسي آن) و هم به جهت تقسيم شاخصها به شاخصهاي مثبت و منفي تعيين شده و محتواي آنها - كه غالباً برگرفته از آموزههاي اصيل اسلامي است - كاملاً ملموس و مشهود است.
دقت و توان تفكيك؛ همانگونه كه بيان گرديد براي هر قسمت از مقولات يا مؤلفهها شاخصهاي نسبتاً دقيق و قابل اندازهگيري معرفي شده و علاوه بر شاخص مطلق، شاخص نسبي نيز معرفي شده تا ميزان و كميتها، برنامهريزان را به خطا نيندازد.
اهميت توأم به امور و فعاليتها فرهنگي و ديدي نسبتاً جامع به اين دو، بلكه توجه ويژه به امور فرهنگي به عنوان روح و جوهره فرهنگ.
كاستي ها و ناكاستي ها
با وجود نكات ياد شده و امتيازات اساسياي كه در اين نظام از شاخصها به وضوح و قوت وجود دارد، برخي كاستيها ونقاط مبهم و قابل تأملي نيز از نظر دور نميماند. در اين خصوص به موارد كلي ذيل ميتوان اشاره كرد.
عدم فراگيري الگوي طرح نسبت به فرهنگ نظري و نيز مقدورات فرهنگي؛ همان طور كه گفته شد فرهنگ را - از ديدگاه اين طرح - ميتوان به دو قسمت كلي شامل فرهنگ نظري و فرهنگ عمومي تقسيم نمود و طرح ياد شده از همان ابتدا بحث فرهنگ نظري را از حوزه كار خود خارج كرده و به آن وقعي ننهاده است در حالي كه، فرهنگ نظري خود بخش مهمي از فرهنگ را تشكيل ميدهد و گرچه در مقايسه با امور فرهنگي صبغه فرهنگي كمتري دارد اما در جاي خود شايسته اهميت است.
همچنين در اين طرح مقدورات فرهنگي به عنوان يكي از پارامترهاي لازم براي شناسايي جامعه لازم شمـرده شده ولي عملاً در شاخصسـازي به عـنوان بخش علاحـده مورد توجه قرار نگرفته است.
در حالي كه عواملي مانند كيفيت و كميت نيروي انساني در بخش فرهنگ، فضاها و امكانات فرهنگـي، تجهيزات و محصـولات فرهنگي مـيتوانند در تبيين بهتر وضعيت مـوجود فـرهنگ و تواناييهاي بالقوه آن نقش مهمي داشته باشند.
عدم طرح نسبتها و ضرائب؛ البته اين كار بسيار مشكل و تاكنون هيچ يك از الگوهاي موجود فرهنگي به آن نپرداخته است. در اين طرح با توجه به مقدمات ذكر شده و وضعيت خاص الگو، به نظر ميرسد بتوان برخي ضرائب را براي بخشهاي هم عرض در نظر گرفت اما در اين طرح نسبت به اين مسأله، چيزي به صراحت گفته نشده است.
كثرت شاخصها؛ در اين طرح- عليرغم امتيازات بالاي آن - كثرت شاخصهاي طرح شده، مسألهاي قابل تأمل است چرا كه به كارگيري همه آنها نيازمند ساز و كارهاي گسترده، صرف زمان و بودجه كلاني است.
اين شاخصها با وجود نقايص ياد شده و برخي نكات جزييتر، مجموعهاي مفيد و نظاممند ارزيابي ميگردد كه ظرايف و دقتهاي به كار رفته در آن براي طبقهبندي موضوعات فرهنگي و نيز كيفيت دستيابي به شاخصها، ميتواند در پيريزي الگويي كاملتر مورد استفاده شايان قرار گيرد.
قسمت سوم: كلياتي از الگوي پيشنهادي
با عنايت به ضرورت ويژگيهاي عام و ويژگيهاي خاصي كه براي شاخصهاي فرهنگي بيان گرديده و همچنين با توجه به برخي امتيازات و نارساييها در الگوهاي گذشته، كلياتي از يك الگو براي ترسيم شاخصهاي فرهنگي - با مقدمات و ترتيب ذيل - پيشنهاد ميگردد.
جامعه و جايگاه فرهنگ
در حقيقت آنچه جامعه انسان را موجوديت و قوام ميبخشد، پذيرش و تفاهم جمعي انسانها بر تجـربهاي از مسايل و موضـوعات زندگي است به عبارت ديگر جامعه وحـدتبخش (وحدت تركيبي) مجموعهي پذيرفته شدههاي اجتماعي انسانها است.
اين پذيرفته شدههـا را مـيتوان بر حسب انواع در سه دسته كلي طبقهبندي كرد، برخـي از پذيرفته شدهها انسان (مربوط به ماهيت انسان) است. برخي نيز به روابط انسانها با هم (انسجام اجتماعي) مربوط است و برخي هم به مسايل فيزيكي و مادي زندگي مربوط ميشود كه اين سه را ميتوان به عنوان ابعاد جامعه (و نه اجزاء آن) به ترتيب «فرهنگ»، «سياست» و «اقتصاد» ناميد.
از طـرفي اجـزاء جامعه را در كليترين سطح، «انسانهـا»، «روابط» يا «اشياء و امكانات» تشكيل ميدهند و از آنجا كه فرهنگ (مانند سياست و اقتصاد) بعدي از ابعاد جامعه است، به خـودي خـود ملموس و قابل شناسايـي نيست مگـر آن كه در اجـزاء جامعه (انسانها، روابط و امكانات) مجسم و متبلور شود.
به بيان ديگر براي شناسايي وضعيت فرهنگ، اقتصاد و يا سياست در يك جامعه خاص، بايستي نهايتاً به اين سه قسمت (انسانها، روابط و اشياء) توجه كرد. به اين لحاظ فرهنگ، خود در كليترين سطح خود داراي سه بخش ميباشد.
1- بخشي از فرهنگ كه مستقيما در خود انسانها تبلور مييابد (امور فرهنگي).
2- بخشي از فرهنگ كه در روابط انسانها تبلور مييابد (اقدامات و فعاليتهاي فرهنگي).
3- بخشي از فرهنگ كه در اشياء و امكانات تبلور مييابد (مقدورات فرهنگي).
اين نتيجهگيري را ميتوان به صورت هرمي نشان داد كه هر وجه آن يكي از ابعاد جامعه (فرهنگ، سياست و اقتصاد) را نشان ميدهد و سه سطح مجزاي آن نيز به اجزاء جامعه (انسانها، روابط و اشياء) اشاره دارد.
از آنجا كه انسانها اصليترين عناصر جامعه و نيز فرهنگ محسوب ميشوند، همان گونه كه در شكل مشخص شده است امور فرهنگي كه بيانگر جلوههاي فرهنگ در وجود خود انسانها است اصليترين قسمت فرهنگ و روح و بن مايه آن محسوب ميشود و هر تلاشي در اين حوزه نهايتاً براي همين غايت (تعالي انسانها) است و بر همين اساس تعريف ميشود.
پس از امور، فعاليتهاي فرهنگي كه هدف آن تغيير در امور فرهنگي است در درجه دوم اهميت و حساسيت قرار ميگيرند و در مرتبه سوم امكانات و مقدورات فرهنگي مطرح است كه وسيلهاي براي انجام فعاليتهاي فرهنگي است و بايستي به تبع آن تعريف شود.
بنابراين اگر بخواهيم براي فرهنگ الگويي صحيح و تكاملگرا، با ويژگيهاي پيش گفته ترسيم نماييم.
بايستي اولاً: تكامل و تعالي انسانها (تكامل الهي و نه صرفاً مادي) محور و اساس كار قرار گيرد نه اقتصاد يا ابزارها و امكانات، لذا امور فرهنگي بايستي هماهنگ با تعريف انسان در معارف اسلامـي ترسيم شـده و شاخصهـاي آن از معـارف الهي اسلام اخـذ شود. ثانياً: طبقهبنـدي فعاليتهاي فرهنگي نيز بر اساس امور فرهنگي و براي آن تعريف شده و امكانات نيز به تبع اين دو طبقهبندي گردد.
از آنجا كه انسانها حداقل داراي سه بعد قلب، ذهن و جسم هستند امور فرهنگي ميتواند به ترتيب اهميت شامل سه دسته عمده باشد.
امور قلبي (گرايشها).
امور ذهني (دانشها).
امور عيني (رفتارها).
بر اين اساس فعاليتهاي فرهنگي نيز كه ناظر بر هر يك از اين ابعاد هستند نيز ميتوانند به سه دسته كلي تقسيم شوند.
فعاليتهايي كه بر امور قلبي (گرايشها) تأثير ميگذارند = فعاليتهاي هنري تبليغي.
فعاليتهايي كه بر امور ذهني (دانشها) تأثير ميگذارند = فعاليتهاي علمي.
فعاليتهايي كه بر امور جسمي (رفتارها) تأثير ميگذارند = فعاليتهاي ترويجي.
بنابراين ارتباط امور و فعاليتها به اين شكل خواهد بود.
لازم به ذكر است يك طرفه بودن فلشها به معني آن نيست كه امور فرهنگي بر فعاليتها اثري ندارند بلكه اين مسأله نشانگر تفاوت نقش اصلي فعاليتها و امور است. مقدورات فرهنگي نيز سه نوع كلي و عمده را شامل ميگردند.
نيروي انساني.
فضاها و امكانات.
تجهيزات، ابزارها (سختافزارها و نرمافزارها) و محصولات.
از آنجا كه هر نوع فعاليت فرهنگي به نيروي انساني، فضا، امكانات و تجهيزات خاص خود توأماً نياز دارد، ارتباط كليترين بخشهاي فرهنگ جامعه را به صورت زير ميتوان نشان داد.
طبعاً طبقه بندي فوق در كليترين سطح از مدل مطرح است اما براي تقسيمات فرعي تر و تعيين مقولات يا مؤلفه ها و سپس شاخصها، بايستي امور، فعاليتها و امكانات را به انواع مربوط و متناسب به خود تقسيم كرد.
از آنجا كه ويژگيهاي انسان (اعم از گرايشها، دانشها و رفتارها) ميتواند در ارتباط با خود، خانواده يا سازمان باشد.
بنابراين امور فرهنگي مشتمل بر گرايشها، دانشها و رفتارهاي انساني هر يك به سه طبقه كلي تقسيم ميشوند:
امور فردي: شامل گرايشها، دانشها و رفتارهاي شخصي افراد.
امور خانوادگي: شامل گرايشها، دانشها و رفتارهاي مربوط به خانواده.
امور سازماني: شامل گرايشها، دانشها و رفتارهاي مربوط به سازمان.
حاصل ضـرب ماتريسي امـور فرهنگي با مقولات فـردي، خانوادگـي و جمعـي در جدول زير نشان داده شده است.
جدول طبقهبندي امور فرهنگي
فعاليتهـاي فرهنگي ياد شده (فعاليتهـاي هـنري، علمي، ترويجـي) نيز ميتواند به تناسب اهميت در سه سطح مطـرح باشد برخي فعاليتها اصلي بوده و جنبه ايجـادي و توليدي دارند كه اين فعاليتهـا مهمتر و داراي تأثير بيشتري است، برخـي در مـرتبه توزيع و انتقال و برخـي فعاليتها تنها جنبه مصرفي و پذيرشي دارد. مثلاً در زمينه فعاليتهاي علمي، پژوهش، «تأليف كتاب» جنبه توليد دارد و از اهميت اساسيتري برخوردار است و توزيع و نشر آن در مرتبه انتقال مطرح است و كتاب خواندن در مرحله پذيرش و مصرف آن قرار ميگيرد. بنابراين با توجه به امور سه گانه فرهنگي، تا اينجا 9 گونه كلي فعاليتهاي فرهنگي به ترتيب زير خواهيم داشت.
- سطح خرد
ارزيابي كلان در سطح خرد ميتواند وضعيت فرهنگ را در بخشهاي كوچكتر و جزييتر مانند اقشار مختلف اعم از زنان و مردان در سنين مختلف (كودكان، نوجوانان و ...) و يا انواع خانوادهها (شهري، روستايي و عشاير) و يا انواع سازمانها (رسمي، غيررسمي و ...) نشان دهد و متناسب با اين تقسيمات و متن بر معارف و آموزههاي ديني و علمي مربوط به هر قسمت شاخصهاي جزييتري را طراحي كرد.
در اين گفتار به بيان شاخصهاي توسعه و كلان بسنده ميكنيم.
در پايان به نسبت برخي ويژگيهاي طرح شده را مرور كنيم.
حركت نظاممند از كليات (تعريف و جايگاه فرهنگ در جامعه ...) تا جزييترين مؤلفهها و شاخصها و در نتيجه نگاه ارزشي به جايگاه فرهنگ، انسان، جايگاه انسان، ابعاد وجودي انسان و نيز شاخصها تا حدممكن رعايت شده و بايستي در طراحي ساير شاخصها نيز رعايت شود.
معلوم بودن اولويت در بخشهاي عمده و نيز خرد فرهنگها به ترتيب از امور فعاليتها و امكانات كه براي هر سطح نيز ميتوان امتيازات و ضرايب كمي در نظر گرفت مثلاً امور فرهنگي نسبت به فعاليتها و فعاليتهاي فرهنگي نسبت به امكانات اهميت بيشتري داشته و احتمالاً بتوان ضرايب 3 و 2 و 1 را براي آنها در نظر گرفت همچنين گرايشات نسبت به دانشها و دانشها نسبت به منشها چنين وضعيتي را دارا ميباشند.
معلوم بودن نقش هر يك از بخشهاي كلي (امور، فعاليتها و مقدورات) در وضعيت عمومي فرهنگ و نيز معلوم بودن نقش و آثار عمده هر يك از قسمتهاي فرعي بر قسمتهاي ديگر و در نتيجه امكان ارزيابي واقعگرا و تشخيص آسيبهاي مربوط به هر قسمت و شناخت عوامل آن و نيز امكان برنامهريزي صحيح براي رفع آنها (مثلاً فعاليتهاي هنري و تبليغي عمدتاً با گرايشات انساني سر و كار دارند و در صورت ايجاد نارسايي يا اشكال در گرايشات گوناگون بايستي قبل از هر چيز در كميت و كيفيت فعاليتهاي هنري و تبليغي مربوط تجديدنظر نمود. به همين ترتيب فعاليتهاي علمي و آموزشي نيز با اطلاعات و دانشها سر و كار دارند و ...).
در خاتمه لازم است از كمك و همفكريهاي ارزشمند محققان عزيز؛ آقايان اسماعيل پرور، مهندس عباس معلمي در اين زمينه قدرداني و تشكر نمايم. علاوه بر آن همان گونه كه در متن اشاره شد بايستي يادآور شوم كه برخي ديدگاهها و مطالب مطرح شده در قسمت پاياني اين مقاله برگرفته و يا هماهنگ با طرح جامع فرهنگ عمومي (اين طرح به كارفرمايي اداره كل طرح و برنامه صدا و سيما و توسط گروه كاربردي مؤسسه تحقيقاتي و فرهنگي مفيد قم در حال انجام است) و نيز طرح در حال انجام «شاخصهاي مديريت پيام» (اين طرح به كارفرمايي اداره كل فرهنگ و ارشاد تهران و توسط گروه كاربردي توسعه محققان و فرهنگي مفيد قم انجام شده است) ميباشد كه نگارنده به عنوان يكي از اعضاء گروه پژوهشي در انجام آنها توفيق همكاري داشته است.
منابع
- پهلوان، چنگیز. فرهنگشناسي.
- جي بنت، ويليام. شاخصهاي فرهنگي در ايالات متحده آمريكا در پايان قرن بيستم. (ترجمهي فاطمه فراهانی).
- دفلور، ملوين. اي دنيس، اورت. ارتباط جمعي. (ترجمهي سيروس مرادي). انتشارات دانشكده صدا و سيما.
- دوپوي، گزاويه. (1374). فرهنگ و توسعه. (ترجمهي فاطم فراهانی و عبدالحميد زرین قلم). مركز انتشارات كميسيون ملي يونسكو در ايران.
- طرح جامع فرهنگ عمومي. بخش سوم. شاخصهاي فرهنگي. موسسه فرهنگي تحقيقاتي مفيد .
- عمید، حسن. فرهنگ فارسي. ج 2.
- فرهنگي، علي اكبر. «نظري به فرهنگ». فصلنامه فرهنگ. فرهنگستان
- كيوي، ريمون.كامپنهود، لوك وان. روش تحقيق در علوم اجتماعي. (ترجمهي عبدالحسين نيك گهر): 115 و 114.
- گزارش جهاني فرهنگ 2000 . سازمان يونسكو. (1381).
- مسعودیان، سعدالله. سيري در مؤلفههاي فرهنگي جهان. مركز پژوهشهاي كاربردي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- معین، محمد. فرهنگ فارسي . ج 2.
- ويليام، ريموند. مطابق با تعريف كنفرانس جهاني يونسكو 1982 در مكزيكوسيتي. به نقل از: فاضلی، فاطمه. راهبردهاي عملي توسعه فرهنگي. سازمان يونسكو.
برچسبها: مولفه های فرهنگی, توسعه فرهنگی, مقدورات فرهنگی, نیروی انسانی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۷ساعت 14:41  توسط محمدعلی رحيم زاده- نگار
|
|