پيش‏گفتار
كمتر كسي است كه امروزه، نقش فرهنگ را در سلامت، انسجام و توسعه اجتماعي - با هر تعريف و نگاه - ناديده انگارد و برخلاف رويه گذشته (1980 - 1960) كه غالب صاحب‌نظران و كارشناسان، با تأثيرپذيري از بينش‏هاي مادي و تحولات صنعتي، توسعه و پيشرفت را با ملاك‏هايي صرفاً اقتصادي و حداكثر برخي ملاك‏هاي اجتماعي تحليل و تفسير مي‏كردند، امروزه فرهنگ به عنوان يكي از عوامل مهم، بلكه به عنوان يكي از معيارهاي اساسي پيشرفت و توسعه، مورد دقت قرار مي‏گيرد.
بنابر تلقي‏هاي رايج «فرهنگ شيوه نگرش ما به جهان را شكل مي‏دهد» ( گزارش جهاني فرهنگ 2000. سازمان يونسكو. مقدمه). و همه ويژگي‏هاي فكري، معنوي و عاطفي جامعه يا هر گروه اجتماعي را مشخص مي‏كند و نه تنها ادبيات و هنر، بلكه راه و رسم زندگي، حقوق اساسي بشر، نظام‏هاي ارزشي، سنت‏ها و باورها را نيز شامل مي‏گردد (ويليامز، ريموند: 7).
گرچه برخي در مورد اهميت فرهنگ تا آنجا پيش‏رفت ه‏اند كه قائلند فرهنگ والاتر از آن است كه به بحث توسعه راه يابد و براي آن برنامه‏ ريزي شود (پهلوان: 136‌و‌135). اما قدر مسلم آن است كه نائل شدن به هر نوع از اهداف و آرمان‏هاي اجتماعي بدون شناخت صحيح، آينده نگري و برنامه‏ ريزي ميسر نخواهد بود و فرهنگ نيز از اين قاعده كلي مستنثي نيست.
اين مهم در عصر جهاني ‏سازي و براي كشوري كه داعيه ‏دار تفكري جديد و الگويي نوين در اداره جامعه و شيوه زندگي است ضرورت اساسي‏تري دارد.
برخورد تخصصي به فرهنگ و دوري گزيدن از اقدامات سليقه‏اي و يا عرفي و عاميانه، ايجـاب مـي‏كند تا برنامه ‏ريزي‏ هـاي مـربوط به اين مـوضوع، از يك‏ سـو متناسب با ماهيت و پيچيدگي‏هاي خاص‏ فرهنگ و از سوي ديگر مبتني بر شناخت و برآورد دقيق، علمي و جامع از وضعيت موجود انجام گيرد و اين شناخت نيازمند ابزارهاي خاص و دقيقي است.
مؤلفه‏ ها و شاخص‏هاي فرهنگي - چنانچه به درستي طراحي شود - نه تنها امكان شناخت وضعيت موجود و تشخيص قوت‏ها، آسيب‏ ها و كم و كاستي‏ ها را فراهم مي‏سازند بلكه ارزيابي و مقايسه فرهنگ يك جامعه را با ديگر جوامع و نيز ارزيابي فرهنگ يك جامعه را در مقاطع مختلف ميسر مي‏سازند.
در طراحي شاخص‏هاي فرهنگي دو بحث اساسي مطرح است. 
1- خاستگاه و مباني شاخص‏ها.
2- الگو يا نظام بكار رفته در طراحي و تعيين شاخص‏ها، كه بحث دوم موضوع اصلي نوشته حاضر است.
از آنجا كه طراحي مجموعه‏اي مناسب و كارآمد از شاخص‏ ها، نيازمند بازنگري مستمر و همه‏ جانبه بر شاخص‏هاي متداول خصوصاً از جهت ارتباط آن‌ها با مباني و ديدگاه‏هاي اساسي فرهنگي و توسعه بومي، الگوي به كار رفته در آن‏ها و نيز قابليت‏هاي كاربردي است، در اين مختصر ابتدا تعاريف و ويژگي‏هاي لازم براي شاخص‏ها طرح شده (قسمت اول)، سپس الگوهاي خاصي از شاخص‏هاي فرهنگي مرور و امتيازات و نارسايي‏هاي آنان بررسي گرديده است (قسمت دوم) و در پايان الگويي پيشنهادي براي شناخت و طراحي شاخص‏هاي فرهنگي شرح گرديده است.
 
قسمت اول: مفاهيم و فروض اساسي‏
شاخص‏
شاخص را از نظر لغوي به معني بلند، مرتفع، ممتاز، منتخب، نمودار، نماينده و هر چيز يا كسي كه ويژگي بارزي داشته و در بين هم رديفان خود ممتاز و برگزيده باشد به كار مي‏رود. همچنين به برخي ابزارهاي اندازه‏گيري مانند ساعت آفتابي و يا دستگاهي كه در رودها براي تعيين مقدار آب در طي سال يا فصول مختلف نصب مي‏كنند شاخص مي‏گويند (معین: 1993و عمید: 1273).
در اصطلاح علمـي شاخص «Indicator» امـري است كه به وسيله آن مـي‌توان كميت، كيفيت، تغييرات يا ثبوت يك موضوع را تشخيص داده و اندازه‏گيري كرد. وسايلي مانند دماسنج، انواع ترازوهاي فنري، رقمي (ديجيتالي) و يا برخي رفتارهاي انساني مصاديقي ساده و روشن از شاخص‏هايي است كه براي اندازه‏گيري حرارت، وزن و قضاوت در مورد شخصيت انسان‏ها به كار مي‏روند.
 
مؤلفه‏
براي شناخت بهتر از مفاهيم و موضوعات (معمولا اجتماعي) آن‌ها را به ابعاد يا مقولات و سپس مؤلفه‏ ها تقسيم مي‏نمايند و براي هر مؤلفه كه نشانگر ويژگي خاصي از موضوع است شاخص يا شاخص‏هايي را در نظر مي‏گيرند (كيوي، ريمون. كامپنهود ، لوك وان: 115 و 114). به دليل نزديكي مفهومي، در بسياري از مواقع اين دو به يك معني و به جاي هم به كار مي‏روند. 
 
كاربرد شاخص‏ها
با رشد و پيشرفت علوم وتوانايي‏هاي بشري، نياز به ابزارهاي سنجش دقيق‏تر امري اجتناب‏ناپذير است. از آنجا كه تشخيص وجود ياعدم بسياري از عوامل و موضوعات، اندازه‏گيري كميت و يا كيفيت آن‌ها به راحتي و با استفاده از حواس و توانايي‏هاي متعارف انساني امكان‏پذير نيست از شاخص استفاده مي‏شود و اين بدان جهت است كه از آثار يك موضوع مي‏توان به آثار وضعيت موضوعي ديگر پي برد و آن را نشانه تغييرات موضوع اول دانست.
 
ويژگي‏هاي عمومي شاخص‏ها 
شاخص‏ها به عنوان وسايل و ابزارهاي سنجش بايستي از قابليت‏هاي لازم يك ابزار كارآمد و مفيد برخوردار باشند. مهم‏ترين ويژگي‏هايي كه براي هر نوع شاخص مي‏توان عنوان كرد به ترتيب ذيل است.
* تناسب با موضوع: به اين معني كه شاخص با تغييرات موضوع به نحـوي ارتباط، تناسب و هماهنگـي داشته و بتواند تغييرات موضـوع را با نسبتي منظم و معنـي‌دار نشان دهـد البته لازم نيست شاخص با تغييرات‌موضوع نسبت مستقيم داشته باشد بلكه ممكن است اين رابطه معكوس باشد.
*‌ حساسيت: شاخص بايستي در مقابل خصلت‏ها و تغييرات موضوع از حساسيت كافي برخوردار باشد به نحوي كه بتواند تغييرات موضوع را با دقت مورد نياز نشان دهد.
* قابليت تمايز: شاخص نبايد از موضوعاتي غير از موضوع مورد سنجش تأثيرپذير و در اين صورت نيز از توان تفكيك ساير تأثيرات از تاثير موضوع مورد نظر برخوردار باشد. 
* سهولت كاربرد: به اين معني كه كاربرد شاخص براي اندازه‏ گيري تغييرات موضوع از جهات گوناگون به آساني ممكن بوده و حتي الامكان مستلزم صرف هزينه و زمان زياد نباشد.
*‌ قابليت جمع‌بندي: چنانچه براي ابعاد مختلف موضوع شاخص‏هاي متعدد و گوناگوني طرح شود اين شاخص‏ها بايست به گونه‏اي تعريف شده و ضريب داده شوند كه بتوان آن‏ها را با جمع‌بندي به وحدت رسانيد تا بتوان علاوه بر سنجش ابعاد گوناگون موضوع بتوان در مورد كليت آن نيز به درستي اظهارنظر كرد (طرح جامع فرهنگ‌عمومي: 4و3). اعمال ضرايب متفاوت براي نمرات دروس گوناگون در امتحانات و ورودي دانشگاه‏ ها مثال خوبي براي اين ويژگي است.
 
شاخص‏ هاي فرهنگي «Cultural Indicators»
از آنجا كه موضوعات انساني و اجتماعي از ويژگي‏هاي خاصي برخوردار هستند ضرورت، اهميت و ويژگي‏هاي خاص شاخص‏هاي فرهنگي شايسته توجهي علاحده است.
 
ضرورت و اهميت شاخص‏هاي فرهنگي‏
* با توجـه به نقش بـي‏بديل فرهنگ در توسـعه، هـرگونه اقـدام در زمينه فرهنگ اعـم از سياست‌گذاري، برنامه‏ريزي و بسترسازي نيازمند ابزاري براي شناخت واقع گرا از وضعيت موجودو شناسايي قوت‏ها، فرصت‏ها و ضعف‏ها، آسيب‏ها و تهديدها است، همچنين ارزيابي مستمر اوضاع فرهنگي و ارزيابي نتايج برنامه‏هاي اعمال شده نيازمند ابزارهاي دقيقي (شاخص‏ هايي) است كه از تشخيص فردي كارشناسان فراتر مي‏رود.
* پيچيدگي و درهم تنيدگي امور فرهنگي و اجتماعي، نياز به ابزارهاي دقيق شناخت را بيش از پيش خاطر نشان مي‏سازد.
* تدريجي، خزنده و نامحسوس بودن تغييرات فرهنگي؛ به همين دليل در بسياري از اوقات آحاد جامعه و حتي نخبگان، اين تغييرات را به راحتي احساس نكرده و در نتيجه نسبت به آن اقدامي انجام نخواهد شد. در حالي كه پي آمدهاي مثبت يا منفي آن در طولاني مدت و هنگامي ظاهر خواهد شد كه انجام اقدامات لازم و برنامه‏ريزي براي انجام تغييرات اصلاحي بي‏ثمر و يا بسيار كم‏ثمر خواهد بود.
ويژگي‏هاي خاص شاخص‏هاي فرهنگي‏
شاخص‏هاي فرهنگي به دليل ماهيت خاص خود به جز ويژگي‏هاي عام ياد شده، بايستي از ويژگي‏هاي خاصي نيز برخوردار باشد.
 
1- ارتباط و ابتناء بر ارزش‏ها و آرمان‏هاي فرهنگي جامعه‏
اساساً شاخص‏هاي فرهنگي نمي‌تواند از اموري مانندارزش‏ها، باورها و آرمان‏هاي بشر تهي و منفك باشد كه درغير اين صورت برتري و پستي، پيشرفت و عقب‌ماندگي و يا تعالي و انحطاط بي‏معني خواهد بود. شاخص‏هاي فرهنگي بايستي به گونه‏اي طراحي شوند كه با كاربست آن‌ها بتوان فرهنگ‏هاي گوناگون، جوامع و يا تحولات فرهنگي يك جامعه را در مقاطع متوالي زماني از حيث برتري و پستي، پيشرفت يا ارتقاء و عقب‌ماندگي و انحطاط و هر نوع صلاح و فساد فرهنگي مورد شناسايي و ارزيابي قرار داده تصويري روشن از حقايق جاري به دست آورد و اين قابليت هنگامي حاصل خواهد شد كه شاخص‏هاي فرهنگي از ارزش‏ها و آرمان‏هاي اصيل نشأت گرفته باشند.
 
2- مقبوليت (قابليت تفاهم)
چنان‌كه مسلم است يكي از ويژگي‏هاي بارز فرهنگ، تنوع و گوناگوني آن در بين اقوام ملل و مناطق مختلف جهان است (Culturai Diversity) و همين امر، تعيين ملاك و ميزان براي سنجش همه فرهنگ‏هاي گوناگون و مقايسه آن‌ها و نيز تشخيص ميزان رشد يا انحطاط آن‌ها را قدري مشكل مي‏سازد.
به طور كلي در اين زمينه سه رويكرد كلي را مي‏توان مدنظر داشت.
نسبي‏گرايي فرهنگي: شكل افراطي اين رويكرد به اين معني است كه اجزاء و عوامل يك فرهنگ را نمي‏توان با فرهنگ ديگر مقايسه كرد و اساساً معياري براي برتري يك فرهنگ نسبت به فرهنگ ديگر وجود ندارد. روشن است كه بر اساس اين رويكرد نه تنها امكان مقايسه وجود ندارد بلكه اساساً تعالي و انحطاط و يا پيشرفت و عقب‏ماندگي، سلامت و فساد فرهنگي بي‏معني است.
* قوم مداري فرهنگي در اين رويكرد: ساير فرهنگ‏ها بر مبناي فرهنگي خودي ارزيابي مي‏شوند و مقايسه و ملاك سنجش مؤلفه‏ها و مباني فرهنگي خودي است. شكي نيست كه اگر اين كار در حد ترجيح شيوه‏ها و الگوهاي خود و حفظ هويت فرهنگي باقي بماند و مانع از مطالبه صحيح فرهنگ از جوامع ديگر و انجام مراوده‏هاي سالم و مثبت با آن‌ها نشود نه تنها مذموم و مردود نيست بلكه امري طبيعي است اما بايد دانست اگر هدف از اين سنجش و مقايسه، تفاهم با فرهنگ‏هـاي ديگر باشد بايستي مقياس‏هـا و ملاك‏هـاي مشتركـي را جستجو كرد كه بين طرف‏هاي تفاهم مقبوليت داشته باشد.
* رويكرد منطقي (تكيه بر اشتراكات): در اين رويكرد گرچه تفاوت‏هاي فرهنگي به عنوان واقعيتي اجتناب‏ناپذير لحاظ مي‏گردد و هويت‏هاي متفاوت فرهنگي نيز منتفي نمي‏شود اما هنگامي كه شناخت و مقايسه تفاوت‏ها و تغيير و تحولات فرهنگي درهر سطح (اعم از قومي و محلي، ملي، منطقه‏اي و حتي بين‏المللي) مطرح باشد ملاك‏ها و معيارهايي به كار گرفته مي‏شود كه براي تمامي فرهنگ‏هاي تحت پوشش (مورد بررسي) از مقبوليت برخوردار بوده و قابليت تفاهم داشته باشند. طبعاً دراين صورت است كه جوامع گوناگون را با وجود تفاوت‏هاي فرهنگي مي‏توان از نظر تعالي و توسعه فرهنگي و يا عقب‌ماندگي و انحطاط فرهنگي مقايسه كرده و درجه‏بندي نمود.
 
3- فراگيري‏
شاخص‏هاي فرهنگي بايستي بر ابعاد و جنبه‏هاي گوناگون فرهنگي فراگير بوده و هيچ يك از امور، فعاليت‏ها و ... را مغفول نگذارد. شاخص‏هاي فرهنگي بايستي به گونه‏اي طراحي شوند كه با ارائه اطلاعاتي جامع متوليان و برنامه‌ريزان فرهنگي را در شناسايي كامل و جامع وضعيت موجود و نيز در پيش‏بيني و برنامه‏ريزي براي وضعيت‏هاي مطلوب ياري دهد.
 
4- نظام‏مند بودن‏
هنگامي كه موضوعي متكثر، پيچيده و ذو ابعاد باشد، شناسايي دقيق آن بدون كاربرد الگو (نظامي از مفاهيم، مؤلفه‏ها و شاخص‏ها) ميسر نخواهد بود. الگو معين مي‏كند موضوع چه جايگاهي دارد و داراي كدام بخش‏هاي اصلي و فرعي است و بين عوامل يا اجزاء مجموعه چه نسبتي برقرار است. بي‏توجهي به الگو به معني ناديده گرفتن جايگاه، اهميت و نسبت بين هر قسمت با ساير قسمت‏ها است. بنابراين كاربرد الگو موجب خواهد شد كه اولاً؛ همه ابعاد و اجزاء موضوع را - تا سرحد امكان - مورد ملاحظه قرار داده و از نگرش‏هاي تك بعدي و يك سويه پرهيز نماييم و ثانياً؛ ارزش و اهميت هر يك از عوامل را در جايگاه خود بازشناسيم تا بتوانيم با طبقه‏بندي اطلاعات و اختصاص ارزش و وزن متناسب به هر يك از بخش‏ها، جمع‏بندي صحيح و واقع‏گرا از كليت اوضاع فرهنگي به دست آورده و از اشتباه وانحراف تدريجي مصون بمانيم.
 
قسمت دوم: بررسي الگوهاي موجود
شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو
سازمان يونسكو كه از جمله سازمان‏هاي تخصصي و زير مجموعه سازمان ملل متحد است در سال 1980 شاخص‌هايي را براي ارزيابي فرهنگ‏ها تصويب نمود. اين شاخص‏هاي فرهنگي كه در ضمن قطعنامه استاندارد سازي بين‌المللي آمارهاي مربوط مخارج عمومي در بلگراد به تصويب رسيد شامل فهرستي از ده مقوله ذيل مي‏باشد (‌دوپوي، گزاويه، ‏1374).
* ميراث فرهنگي‏.
* مطبوعات و انتشارات‏.
* موسيقي. 
* هنرهاي نمايشي‏.
* هنرهاي تجسمي.‏
* سينما و عكاسي‏.
* برنامه‏هاي راديويي.‏
* فعاليت‏هاي اجتماعي و فرهنگي‏.
* ورزش و بازي‏ها. 
* طبيعت و محيط زيست.‏
قابل ذكر است در پي انتشار اين مجموعه از شاخص‏ها انتقادها و اظهارنظرهاي زيادي مطرح شد اما در عين حال همانطور كه گزارش‏هاي يونسكو نشان مي‏دهد بسياري از كشورها نيز سعي كردند آمارهاي فرهنگي خود را هماهنگ با اين شاخص‏ها شكل دهند.
در ايران، آقاي سعدالله مسعوديان در كتاب «سيري در مؤلفه‏هاي فرهنگي جهان» (مسعودیان، سعدالله) شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو را طرح كرده و علاوه بر موارد ياد شده از امور ذيل نيز به عنوان شاخص‏هاي فرهنگي ياد مي‏كند.
* تعداد صندلي‏هاي سينما (براي هر هزار نفر).
* تعداد فيلم‏هاي سينمايي توليد شده در طول يك سال‏.
* تعداد كتب چاپ و ترجمه شده‏.
* تعداد كتب كتابخانه‌ها.
* ميزان پخش برنامه‏هاي صدا و سيما.
* تعداد گيرنده‏ها و فرستنده‏ها. 
* شمارگان روزنامه‏ها و مجلات‏.
* ميزان مصرف كاغذ.
* ميزان توليد، واردات و صادرات كالاي فرهنگي‏.
* آمار توريسم (گزارش جهانی فرهنگ2000،1381).
چنان‌كه روشن است اين شاخص‏ها غالباً از سنخ همان شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو (1980) بوده و مي‏توان آن را در راستاي تكميل آن‌ها دانست به همين جهت تمامي اين موارد در اقدام بعدي يونسكو (1999) مورد توجه قرار گرفته است. اين سازمان در سال 1999 مجموعه‌ي كامل‌تري از شاخص‏هاي فرهنگي را تدوين و ضمن مجموعه‏اي مفصل تحت عنوان گزارش جهاني فرهنگ 2000 منتشر ساخت (همان). از آنجا كه شاخص‏هاي قبلي 1980 منسوخ گرديده و علاوه بر آن شاخص‏هاي اخير يونسكو (شاخص‏هاي 2000) شكل كامل‏تر آن محسوب مي‏شود، بررسي اين شاخص‏ها و سپس قوت و ضعف آن‌ها را كافي است.
شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو در سال 2000 شامل شش بخش عمده و در مجموع 30 عنوان كلي را شامل مي‏گردد. ترجمه اين بخش‏ها و عناوين عيناً به ترتيب ذيل مي‏باشد.
 
جدول‏هاي شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو (2000)
فعاليت‏ها و روندهاي فرهنگي‏
*‌ جدول 1 روزنامه‏ها و كتاب‏ها. 
* جدول 2 كتابخانه‏ها و نشريات فرهنگي.‏
* جدول 3 راديو و تلويزيون‏.
* جدول 4 سينما و فيلم‏.
* جدول 5 موسيقي ضبط شده.‏
 
ميراث و رسوم فرهنگي‏
* جدول 6 زبان‏هاي چيره‏.
* جدول 7 مذاهب چيره / عمده‏.
* جدول 8 جشنواره‏هاي ملي‏.
* جدول 9 جشنواره‏هاي مردمي و مذهبي‏.
* جدول 10 مكان‏هاي فرهنگي با بيشترين بازديدكنندگان‏.
* جدول 11 مكان‏هاي طبيعي با بيشترين بازديدكنندگان‏.
* جدول 12 مكان‏هاي ميراث جهاني‏.
 
تصويب‏نامه‏ها / كنوانسيون‏ها 
* جدول 13 قراردادهاي كار و فرهنگ يونسكو و ILO(1999).
* جدول 14 كنوانسيون‏هاي حقوق بشر سازمان ملل (1999).
* جدول 15 روندهاي تجارت فرهنگي‏.
* جدول 16 توزيع تجارت فرهنگي بر حسب نوع آن‏.
* جدول 17 جريانات گردشگري‏.
* جدول 18 گردشگري بين‌المللي.‏
* جدول 19 ارتباطات‏.
* جدول 20 فن‏آوري نوين ارتباطي‏.
 
ترجمه‏ها 
* جدول 21 فهرست ترجمه‏ها و كتاب‏ها به زبان خارجي‏.
* جدول 22 ترجمه‏هاي زبان مبدأ.
* جدول 23 نويسندگاني كه بيشترين ترجمه‏ها از آثار آن‌ها انجام شده است.
 
بافت فرهنگي‏
* جدول 24 آموزش‏.
* جدول 25 آموزش ثانويه در خارج از كشور.
* جدول 27 جمعيت‏شناسي و بهداشت‏.
* جدول 28 اقتصادي (فرهنگ اقتصادي).
* جدول 29 امنيت اجتماعي‏.
* جدول 30 محيط زيست و تنوع زيستي‏.
 
 
 
امتيازها و كاركردهاي مثبت شاخص‏هاي يونسكو
مروري اجمالي بر شاخص‏هاي يونسكو اين نقطه مثبت را به خوبي نشان مي‏دهد كه اين شاخص‏ها غالباً ناظر بر مقولات و مصاديقي از امور فرهنگي است كه غالباً شناخته شده، ملموس و محسوس بوده و اكثراً به راحتي قابل تشخيص، انداه‏گيري، شمارش و آمارگيري است و در بسياري از كشورها آمارهاي مربوط به اين شاخص‏ها معمولاً در دستگاه‏هاي اجرايي مربوطه ثبت شده و تنها بايستي از منابع مربوط استخراج نمود. بنابراين اين مجموعه از شاخص‏ها در حد بالايي از ويژگي «سهولت كاربرد» (ويژگي سوم از ويژگي‏هاي عمومي شاخص‏ها) برخوردار است.
نكته ديگر آن كه مصاديق طرح شده به جز چند مورد خاص، از جمله مقولات، مؤلفه‏ها و عناصري است كه غالباً به عنوان مسايل و موضوعات فرهنگي نزد كارشناسان و صاحب‌نظران فرهنگ قابل پذيرش بوده و يا از تأثيرات بالاي فرهنگي آن اذعان مي‏شود. 
مسأله ديگر توجه بيشتر به مقولات و موضوعاتي است كه جنبه عمومي و فراگير داشته و تغيير در اين مقولات مي‏تواند فرهنگ اجتماعي را در سطح وسيعي تحت تأثير قرار داده و به همين جهت بررسي و اندازه‏گيري آن‌ها در يك جامعه مي‏تواند بيش از مسايل خرد در رشد و تعالي يا سقوط فرهنگي اهميت داشته باشد (روزنامه‏ها و كتاب‏ها، راديو و تلويزيون، سينما و فيلم، تجارت‏ها و مبادلات فرهنگي، ترجمه آثار خودي و بيگانه، آموزش و...) از جمله اموري هستند كه مي‏توانند به ميزان قابل توجهي ساير ابعاد فرهنگ را تحت تأثير قرار دهند.
 
كاستي‏ها و نارسايي‏ها 
1-‌تكيه بر كميت؛ مهم‏ترين ويژگي قابل طرح در مورد شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو (1980 و 2000) نگاه كمي صرف به فرهنگ و مقولات فرهنگي و عدم توجه به كيفيت ارزش‌ها و جهت‏گيري‏هاي فرهنگي مي‏باشد. همان‌گونه كه گذشت «ارتباط و ابتناء بر ارزش‏ها و آرمان‏هاي فرهنگي» به عنوان اولين ويژگي لازم براي شاخص‏هاي فرهنگي طرح گرديد. بدين معني كه شاخص‏هاي فرهنگي به دليل ارتباط با اين مباني بايد بتوانند ترقي و افول، تعالي و انحطاط، رشد ارزش‏ها و يا ضد ارزش‏ها را در بخش‏هاي مختلف و كل فرهنگ نشان دهند. حال چنانچه شاخص‏هاي فرهنگي تنها توسعه كمي فرهنگ را اندازه‏گيري نمايند نمي‏توانند نشانگر توسعه و ارتقاي فرهنگ به معني جامع آن باشند. با نگاهي به شاخص‏هاي ياد شده اين نكته به خوبي روشن خواهد بود كه غالب شاخص‏هاي ياد شده، صرفاً به كميت فعاليت‏ها و امكانات فرهنگي عنايت داشته و نسبت به جهت‏گيري و‌ كيفيت مقولات فرهنگي بي‌تفاوت و ساكت هستند، لذا نمي‏توانند نيازهاي مديريت تكامل‏گرا را در حوزه فرهنگ پاسخ دهند.
اموري مانند ميزان توليد فيلم، كتاب، موسيقي، تجارت فرهنگي، گردشگري و ... گرچه در جايگاه خـود، هنگامي كه در جهت صحيح و مـثبت قـرار گيرند حـائز اهميت هستند اما افـزايش كمي اين مؤلفه‏ها در جامعه نه تنها لزوماً به معني پيشرفت و تعالي فرهنگي جامعه نيست، بلكه شواهد بسياري نشان مي‏دهد كه به كارگيري ناصحيح اينگونه ابزارها و فرصت‏ها و نشر محتواي نامناسب و ضد ارزشي توسط آن‌ها، تأثيرات سوء‌فرهنگي و ناهنجاري‏هاي گسترده‏اي را در سطح جامعه موجب گرديده‏اند و همچنان كه در ادامه نشان خواهيم داد (در قسمت بررسي شاخص‏هاي فرهنگي ايالات متحده)، بر اساس بررسي‏هاي آماري مقارن با گسترش وسايل ارتباطي مانند راديو، تلويزيون و سينما در كشورهاي صنعتي، اين كشورها با ناهنجاري‏هاي فرهنگي بسياري مانند افزايش شديد آمار قتل، خشونت، فسادهاي اخلاقي و ساير جرايم - كه از مصاديق بارز امور فرهنگي است - روبرو شده و به ناچار براي رفع و يا لااقل كنترل‌ آن‌ها به تكاپو افتاده‏اند (دفلور. ای دنیس:240-225).
در حالي كه به طور طبيعي، به كار‌گيري شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو كه بيشتر ناظر بر اقتصادِ فرهنگ است آمريكا و كشورهاي اروپايي و ثروتمند را در مرتبه بالاتري از اعتلا و پيشرفت فرهنگي قرار داده و كشورهاي كم ثروت و توسعه نيافته از نظر اقتصادي را - ولو با فرهنگ و ارزش‏هاي اصيل و غني‏تر - در مرتبه پايين‏تري قرار مي‏دهد.
2- نظام‏مند نبودن؛ گرچه شاخص‏هاي يونسكو در سال 2000 نسبت به شاخص‏هاي سال 1980 از‌ كثرت، تنوع و طبقه‏بندي بيشتري برخوردار است اما آن‌گونه كه مشخص است شاخص‏هاي ياد شده به صورت استقرايي و تشخيص‏هاي موردي جمع‏آوري و مطرح گرديده‏اند و فاقد الگويي منطقي و ريشه‏دار است به همين جهت از ساختار و نظام منطقي نيز برخوردار نيست و تصويري روشن از كليه بخش‏هاي اصلي، مقولات و مؤلفه‏هاي فرهنگي ارائه نكرده و جايگاه و اهميت شاخص‏هاي طرح شده را در كل مجموعه معلوم نمي‏كند. به دليل همين ويژگي، كاربرد اين شاخص‏ها، مجموعه‏اي از اطلاعات را به دست مي‏دهد كه اولاً؛ كمي صرف است و اشاره‏اي به جهت‏گيري‏ها و خير و شرها ندارد. ثانياً؛ نظم و انسجام خاصي ندارد و اهميت و جايگاه هر يك از اجزاء در كل فرهنگ مشخص نيست و ثالثاً؛ اين مجموعه فاقد ويژگي فراگيري است كه توضيح داده خواهد شد.
3- فراگير نبودن؛ روشن است كه فرهنگ بر تمامي بخش‏ها و عناصر جامعه شموليت داشته و در واقع بُعـدي از همه جامعه محسوب مـي‏شود لذا بايستي در طراحـي شاخص‏هـاي فرهنگي تمامـي موضـوعات مهم فرهنگي از جمله فعاليت‏ها و امور فرهنگي مورد توجه قرار گيرد اما همان‌طور كه ملاحظه مي‏شود در شاخص‏هاي ياد شده فعاليت‏هاي فرهنگي (مانند انتشار كتاب‏ها، روزنامه‏ها، فيلم، راديو و تلويزيون ...) و نيز مراسم و امكانات فرهنگي مورد توجه قرار گرفته است اما بسياري از امور فرهنگي - كه به دليل ماهيت معنوي و انساني آن اهميت بيشتري در فرهنگ دارد و در واقع روح و جوهره فرهنگ محسوب مي‏شوند - مطرح نشده است. اموري مثبت مانند كمك‏ها و همياري‏هاي اجتماعي، امور خيريه، ايثارها، فداكاري‏هاي اجتماعي، عبادت‏هاي فردي و جمعي و حضور در عبادتگاه‏ها، ازدواج و ارتباطات عاطفي ديگر و در شكل منفي آن قتل، خودكشي، سرقت،‌ اعتياد، خشونت‏هاي اجتماعي، تخلفات و فسادهاي اخلاقي و يا اداري، طلاق، زاد و ولد نامشروع و ... با وجود اهميت بسيار اساسي در روشن ساختن وضعيت فرهنگي جامعه به فراموشي سپرده شده‏اند در حالي كه اين نوع شاخص‏ها، همچنان كه در قسمت‏هاي بعد اشاره خواهيم كرد در برخي كشورها - حتي كشورهاي صنعتي مانند آمريكا - براي سنجش وضعيت فرهنگـي مطـرح و به كار گـرفته شده است كه ملاك‏هـاي مهمـي براي بهبود يا وخامت اوضاع فرهنگي محسوب مي‏شوند.
 
شاخص‏هاي فرهنگي ايالات متحده آمريكا
تبيين شاخص‏ها 
به جاست در اينجا شاخص‏هاي فرهنگي ايالات متحده آمريكا را كه براي ارزيابي وضعيت فرهنگي جامعه آمريكا طراحي و به كار گرفته شده است مرور و بررسي نماييم. اين شاخص‏ها در كتابي به همين نام (جی بنت، ویلیام) به تفصيل و همراه با آمارهايي حاصل از كاربست اين شاخص‏ها، مطرح گرديده است. «فهرست شاخص‏هاي فرهنگي در ايالات متحده آمريكا در پايان قرن بيستم شامل فصل‏هايي در مورد جرايم، خانواده، رفتار نوجوانان، آموزش، فرهنگ مردم و مذهب و مشاركت مدني در جامعه است و ايالات متحده آمريكا با ساير كشورهاي جهان [بر اساس اين شاخص‏ها] مقايسه شده است» (همان: 10).
فهرست اين شاخص‏ها عيناً به ترتيب زير ارائه گرديده است.
 
 
 
 
شاخص‏هاي فرهنگي در ايالات متحده:
فصل اول: جرايم 
* جرايم عمده.‏
* جرايم جنايي‏.
* جرايم جنايي و نوجوانان‏.
* حبس تعداد زندانيان‏.
* مجازات‏.
* مصرف مواد مخدر.
 
فصل دوم: خانواده‏
* ميزان زاد و ولد نامشروع.‏
* خانواده‏هاي تك‏والد.
* ازدواج و زندگي مشترك‏.
* طلاق‏.
* رفاه كودكان‏.
* سقط جنين‏.
 
فصل سوم: آموزش‏
* دستاوردها: سومين مطالعه بين‏المللي رياضيات و علوم‏
* دستاوردها: ارزيابي ملي پيشرفت آموزشي‏.
دستاوردها:‌ آزمون سنجش آموزشي‏.
هزينه‏هاي آموزش‏.
مدارس دولتي‏.
 
فصل چهارم: رفتار نوجوانان‏
* نوجوانان و زاد و ولد نامشروع‏.
* سقط جنين بين نوجوانان‏.
* خودكشي بين نوجوانان‏.
* نوجوانان و اعتياد به الكل و مواد مخدر.
 
فصل پنجم: فرهنگ مردم و مذهب‏
* تلويزيون‏.
* فيلم و سينما.
* تفريح و اوقات فراغت‏.
* عضويت در كليسا.
* افسردگي‏.
 
فصل ششم: مشاركت مدني‏
* اعتماد و بي‏اعتمادي‏.
* امور خيريه‏.
* مهاجرت‏.
* نيروهاي نظامي‏.
 
امتيازها و كاركردهاي مثبت‏
1- توجه به كيفيت؛ همان‌طور كه ملاحظه مي‏شود به خلاف شاخص‏هاي يونسكو، در شاخص‏هاي فرهنگي ايالات متحده، علاوه بر فعاليت‏هاي فرهنگي به امور فرهنگي، خاصه رفتارهاي هنجار و ناهنجار اجتماعي از قبيل انواع جرايم، خودكشي، اعتياد و...، وضعيت خانواده، گرايشات مذهبي، مانند عضويت در كليسا و مشاركت‏هاي مدني توجه شده است. اين گونه شاخص‏ها غالباً صبغه ارزشي داشته و خير و شر، خوب و بد و صواب و ناصواب را معين مي‏سازد. به نظر مي‏رسد علت توجه دست‌اندركاران و پژوهشگران زيربط به اين مهم، مقصود جدي آنان در شناخت واقعيت‏هاي فرهنگ جامعه خود به دور از تكلفات و ظاهرسازي‏هاي تبليغاتي بوده است. به همين دليل با كاربرد اين شاخص‏ها در آمريكا و برخي كشورهاي صنعتي وضع بسيار اسف بار فرهنگي آمريكا - در مقايسه با ساير كشورهاي صنعتي - با زبان آمار به خوبي مشخص مـي‏شود. براي مثال ايالات متحـده هنوز بالاترين ميزان طلاق را در بين كشورهـاي غـربي و بالاترين تعداد خانواده‏هاي تك‏ والدي را در بين كشورهاي صنعتي دارد. تعداد زنان و مردان 20 تا 40 سال كه بدون ازدواج با يكديگر زندگي مي‏كند و نيز بيماري‏هاي مقاربتي به مراتب بيشتر از ساير كشورهاي توسعه يافته است. همچنين نويسنده كتاب مذكور در مقدمه كتاب پس از اذعان به رشد 467 درصدي جرايم و 463 درصدي زاد و ولدهاي نامشروع و رشد 200 درصدي خانواده‏هاي تك والدي و ساير شاخص‏هاي تكان دهنده در آمريكا (از سال 1960 تاكنون و عليرغم توسعه اقتصادي و گسترش وسايل ارتباط جمعي) چنين مي‏گويد: «جامعه‏اي كه امروز در آن زندگي مي‏كنيم خشن‏تر، مبتذل‏تر، ناهنجارتر، عيب‏جوتر، گستاخ‏تر، پريشان‏تر، كج رفتارتر و افسرده‏تر از گذشته است. فرهنگ عاميانه غالباً سبع و ترسناك و شيفته مرگ، روحيه بيگناهي (معصومانه) كودكان را از بين مي‏برد. مردم به راحتي خودكشي مي‏كنند و يا ديگران را مي‏كشند، زنان و مردان به آساني يكديگر و كودكان را رها مي‏كنند، ازدواج و بنيان خانواده در آمريكا سست‏تر، ناپايدارتر و ناهنجارتر مي‏شود، اينها واقعيت‏هاي اجتماعي است و عدم پذيرش اين واقعيت‏ها خودفريبي و دور از مصلحت است.
2- تكيه بر امور اساسي و كليدي؛ اغلب شاخص‏هاي فرهنگي ايالات متحده بر امور مهم، اساسي و بارزي تكيه دارد كه تغيير و تحولات و جريانات فرهنگي را - در جهت مثبت يا منفي - به خوبي نشان مي‏دهد. شاخص‏هايي مانند امور خيريه، حضور در كليساها، افسردگي، شركت در انتخابات، اعتماد و بي‏اعتمادي و يا شاخص‏هاي منفي‏اي چون ميزان جرايم، حبس، مصرف مواد مخدر، ازدواج و طلاق و سقط جنين از اموري هستند كه در بخش‏هاي گوناگون فرهنگ به منزله نقاط عطفي محسوب مي‏شوند كه تغيير در آن‌ها به خودي خود مي‏تواند نمايانگر تغيير در بسياري از امور مشابه و مرتبط با آن‌ها نيز باشد. اين ويژگي باعث مي‏شود تا با سهولت و كمترين هزينه بيشترين شناخت از فرهنگ اجتماعي به دست آيد.
به طور كلي، چنين شاخص‏هايي كه نشانگر سلامت يا انحطاط فرهنگي است شاخص‏هايي مطلوب و حائز اهميت است و جوامعي كه به سلامت فرهنگ خود و نيز تعالي و پيشرفت آن اهميت مي‏دهند؛ بايستي به دنبال طراحي و به كار‌گيري شاخص‏هايي از اين سنخ باشند.
 
كاستي‏ها و نارسايي‏ها 
1- نظام‏مند نبودن: گرچه در اين شاخص‏ها طبقه‏بندي خاصي رعايت گرديده است اما آن ‌گونه كه طبقه‏بندي ياد شده نشان مي‏دهد مسيري منطقي طي نگرديده و فرهنگ، موضوعات فرهنگي، مقدمات و سپس مؤلفه‏ها و شاخص‏هاي فرهنگي به ترتيب و به تبع يكديگر تعيين شده‏اند بلكه شاخص‏ها به طور استقرايي جمع آوري و ساختار و سامان داده شده‏اند لذا اولاً: ساختار مجموعه فاقد منطقي مشخص بوده و ناهماهنگي، عدم انسجام و گاه تداخل به وضوح در فصل‏ها و شاخص‏ها ملاحظه مي‏گردد براي نمونه فصل اول (جرايم) با فصل چهارم (رفتار نوجوان) چنين وضعيتي دارند در حالي كه جرم خود نوعي رفتار محسوب مي‏شود كه بخشي از آن به نوجوانان و نيز ساير قشرها (كودكان، بزرگسالان و...) مربوط مي‏شود (روشن است كه يك موضوع معين را - در يك سطح خاص - نمي‏توان بر چند پايه متفاوت طبقه‌بندي كرد لذا بايستي يا اولين و كلي‌ترين طبقه‏بندي اقشاري (رفتار كودكان، نوجوانان، جوانان و ...) مي‏بود و يا آن كه در سطح اول به جاي اقشار، رفتارها، طبقه‏بندي مي‏گرديدند (مانند جرايم، فسادها، امور خيريه، افسردگي و مشكلات روحي و رواني و ...). در صورت لزوم اين رفتارها به تناسب اقشار گوناگون متنوع شده و سهم هر يك از اقشار مشخص مي‏گرديد) همچنين قائل شدن فصلي با عنوان كلي فرهنگ مردم و مذهب نمي‏تواند خود، يكي از بخش‏ها يا مقولات فرهنگي باشد! خصوصاً آن كه تركيب اين دو موضوع «فرهنگ مردم» و «مذهب» در بين ساير مقولات هم عرض خود، هيچ گونه توجيه منطقي ندارد. 
ثانياً: اهميت و نسبت تأثير (وزن) هر يك از اين فصول و يا شاخص‏هاي مربوطه به كل فرهنگ معلوم نيست. آيا همه فصول و شاخص‏ها به يك نسبت در فرهنگ مؤثر بوده و از ضريبي يكسان برخوردار است يا خير؟ 
2- عدم فراگيري: فقدان الگويي منطقي و طي نكردن مسيري نظام‌مند براي رسيدن به شاخص‏ها معمولاً به عدم فراگيري نسبت به موضوع مي‏انجامد. در مجموعه‌ي ياد شده برخي از مسايل و موضوعات فرهنگي مانند اموري كه ناظر بر جبنه‏هاي سازماني و يا اقتصادي فرهنگ است مسكوت مانده‏اند. اموري مانند ميزان اسراف و تبذير و هدر دادن منابع اقتصادي، فساد مديران، وضعيت منابع انساني و تجهيزات و امكانات فرهنگي، وضعيت انتشار كتب مجلات و روزنامه‏ها و ... ملاحظه نگرديده است.
 
الگوي درختي براي تنظيم شاخص‏ها «Cultural Indicator Tree Model»
برخي صاحب‌نظران براي شناسايي، تحقيق برنامه‏ريزي و نيز طراحي شاخص‏هاي فرهنگي، الگويي را به نام الگوي درختي فرهنگ پيشنهاد مي‏كنند (فرهنگی‌،‌علی‌اکبر). در اين الگو فرهنگ به درختي تشبيه مي‏شود كه ريشه‏هاي آن را اعتقادات اصلي و باورهاي مشترك جامعه تشكيل مي‏دهد و همان‌گونه كه ريشه در درخت نقش اساسي در حفظ شكوفايي، رشد و نيز ماندگاري اين موجود زنده ايفا مي‏كند اعتقادات اصلي و باورها و فروض مشترك نيز در فرهنگ هر جامعه چنين نقشي را ايفا مي‏نمايند و به مثابه ريشه‏هاي درخت پايدارتر و اساسي‏تر هستند نهادهاي فرهنگي مانند ارزش‏ها، هنجارها و انتظارات نانوشته عمومي به منزله تنه اين درخت بوده كه جنبه نهادي و نسبتاً پايداري يافته‏اند و مانند تنه درخت نقش واسطه‏اي را بين ريشه‏ها (اعتقادات و باورهاي اصلي و مشترك) و شاخ و برگ‏ها و امور روبنايي ايفا مي‏كنند كه نسبت به شاخ و برگ‏ها از تغييرات بطيي‏تري برخوردار هستند. زبان، رفتارها، آداب و مراسم، نهادها، قوانين، سياست‏ها و شعارها به منزله شاخ و برگ‏هاي اين درخت محسوب مي‏شود و ارتباط اين سه قسمت مانند ريشه، سـاقه و شاخ و برگ مـي‏باشد (United States Army Enterprise Integration Oversight Office: Enterprise Solutions Competency Center).
لازم به ذكر است از طرح اين الگوي پيشنهادي، مدت زيادي نمي‏گذرد و نظام مشخصي از شاخص‏هاي فرهنگي كه مشخصاً مبتني بر اين الگو طراحي شده باشد ملاحظه نگرديد.
 
امتيازات و كاركردها
همان‌گونه كه اشاره شد اين الگو در شكل بسيار كلي ارتباط بخش‏هاي گوناگون فرهنگي و تعامل و وابستگي آن‌ها را به يكديگر نشان مي‏دهد و جايگاه هر يك از مقولات را در كل مجموعه - البته به صورت بسيار اجمالي - معين مي‏سازد كه در صورت تنظيم شاخص‏هايي بر اين اساس احتمالاً بتوان نسبت ارزشي شاخص‏ها را با يكديگر در سطح بسيار كلي مشخص ساخت. علاوه بر آن، اين الگو نشان مي‏دهد كدام بخش از فرهنگ داراي سرعتِ تغيير بيشتر بوده و با برنامه‏ريزي‏هاي كوتاه مدت تغيير مي‏كند و كدام بخش سرعت تغيير كمتري داشته و نيازمند برنامه‏ريزي‏هاي طولاني مدت‏تر است.
 
كاستي‏ها و نارسايي‏ها 
با وجود امتياز ياد شده اين الگو از چند نقيصه عمده رنج مي‏برد.
* عدم فراگيري؛ الگوي ياد شده تنها به امور فرهنگي محدود گرديده و فعاليت‏هاي فرهنگي مانند فيلم، كتاب، روزنامه، مجلات و ... و نيز امكانات و تجهيزات فرهنگي مانند راديو و تلويزيون، سينماها، فرهنگسراها، را كه نقش مهمي نيز در فرهنگ دارند ناديده انگاشته است.
* نظام‏مند نبودن؛ به جز طبقه‏بندي كلي مقولات فرهنگي در سه حوزه مجزا، همه مقولات اعم از فردي، سازماني، اجتماعي و يا مربوط به سطح خرد، كلان و توسعه همه در يك رديف مطرح شده و تفاوت خاصي در جايگاه آنان ملاحظه نمي‏شود اين يكسان‌نگري و نبود ساختاري مشخص و نسبتاً كامل، شناسايي دقيق و ارزيابي نظام‌مند از فرهنگ جامعه را منتفي مي‏سازد.
با توجه به اشكالات ياد شده، اين الگو در شكل فعلي نمي‏تواند به عنوان وسيله مناسبي براي شاخص‌سازي مورد استفاده قرار گيرد.
شاخص‏هاي مصوب شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي‏
شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي‌‌جمهوري اسلامي ايران در 25/9/82 مجموعه‏اي از شاخص‏هاي فرهنگي را به تصويب رسانيد كه براي اجرا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ابلاغ گرديد. اين مجموعه شامل يك بخش مقدماتي و سه بخش اصلي است كه بخش سوم ده فصل فرعي را تشكيل داده و در اين سه فصل 167 شاخص معرفي شده است. ساختار عناوين بخش‏ها به اين ترتيب مي‏باشد.
شاخص‏هاي فرهنگي (مصوب شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي)
مقدمه: ارزش‏هاي اساسي جمهوري اسلامي‏
1- شاخص‏هاي تحولات فكري، بينشي و رفتاري‏.
2- شاخص‏هاي مصرف كالاها و خدمات فرهنگي‏.
3-‌ شاخص‏هاي توسعه فرهنگي، نيروي انساني، فضاها و تجهيزات‏.
الف: كتاب‏.
ب: مطبوعات‏.
ج: سينما.
د: موسيقي، تئاتر و ساير فعاليت‏هاي هنري‏.
هـ: ورزش‏.
و: راديو و تلويزيون‏.
ز: خبرگزاري‏.
ح: ساير رسانه‏هاي صوتي و تصويري‏.
ط: امور مذهبي‏.
ي: ميراث فرهنگي و امور سياحتي‏.
ك: اقتصاد فرهنگ، پژوهش و مشاركت فرهنگي‏.
ل: مبادلات فرهنگي‏.
م: وسايل ارتباطي‏.
 
امتيازات و كارايي‏هاي مثبت‏
‌جهت محوري و ارزش مداري در قسمت مهمي از شاخص‏ها؛ در اكثر شاخص‏هاي فصل اول (تحولات فكري، بينشي و رفتاري) ابتناء به ارزش‏ها و آرمان‏هاي نظام اسلامي ملاحظه شده و صبغه‏اي الهي دارند شاخص‏هايي مانند ميزان اعتقاد به خدا و روز جزاء، ميزان پاي‌بندي به شعائر فـردي و اجتماعـي دين اسلام و نمونه‏هـاي ديگر اين امتياز را به وضـوح نشان مي‏دهد (به‏دليل كثرت شاخص‏ها و رعايت اختصار از ذكر شاخص‏ها خودداري شده است. در صورت نياز به مصوبه 530 شوراي شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي مورخ 25/9/82 رجوع شود).
* مقدم داشتن امور و شاخص‏هاي انسان به ساير شاخص‏ها (امور ابزاري و امكاناتي).
*‌ جامعيت: همانگونه كه گفته شده تعداد 167 شاخص معرفي شده است و سعي شده موضوع يا فعاليت فرهنگي خاصي فروگذار نشود.
* جهت‏گيري به سمت حركت هدفمند: آن چنان كه ساختار شاخص‏ها نشان مي‏دهد به طور في الجمله راه درستي در تنظيم شاخص‏ها طي شده، چرا كه سعي شده با حركت از كليات شروع و به بخش‏ها و مقولات و سپس شاخص‏ها منتهي شود. هرچند كه اين كار چنان كه بايد به نتيجه نرسيده و مدل منسجمي ارائه نگرديده است.
 
كاستي‏ها و نارسايي‏ها 
* عدم انسجام طبقه‏بندي‏ها: به نظر مي‏رسد مهم‏ترين مسأله در اين مجموعه مشكل ساختاري و الگويي است. چرا كه اساساً طبقه‏بندي انجام شده مقسم و پايه واحدي ندارد لذا علي‌رغم دقت‏هاي اعمال شده، بعضاً تداخل و تشتت را در اين طبقه‌بندي مي‏توان مشاهده كرد.
طبقه‏بندي ابتدا با ارزش‏هاي اساسي نظام شروع شده كه ربط نظام‏مند آن با قسمت‏هاي بعد تعيين نگرديده است لذا بود يا نبود آن تأثيري در اصل و كاركرد شاخص‏ها ندارد. پس از آن تفكيك اولين بخش (شاخص‏هاي تحولات فكري بينش و رفتاري) با بخش دوم (شاخص‏هاي مصرف كالاها و خدمات فرهنگي) و نيز بخش سوم مقسم و واحد و منطق مشخصي ندارد و دو بخش اول ماهيتاً در تداخل با يكديگر هستند، چرا كه مصرف كالاها و خدمات فرهنگي خود نوعي يا بخشي از رفتارهاي انسان محسوب مي‏شوند، باز هم اين اشكال در بخش بعد به گونه‏اي ديگر تكرار مي‏شود.
چرا كه در بخش سوم كه عنوان آن به (توسعه فرهنگي، نيروي انساني، فضاها و تجهيزات فرهنگي) معطوف گرديده باز هم فصل‏هايي مانند كتاب، مطبوعات و... ذكر شده و در ذيل آن‏ها شاخص‏هايي بيان شده كه حاكي از مصرف كالاها و خدمات فرهنگي است! مانند تعداد مراجعان به كتابخانه‏ها و يا تعداد تماشاگران فيلم‏هاي داخلي و خارجي، تعداد تماشاگران برنامه‏هاي هنري و ...، لذا مشخص نيست چرا بخش سوم به خلاف عنوان آن، هم شامل مقدورات فرهنگي (نيروي انساني، امكانات و تجهيزات) است و هم شامل برخي امور و فعاليت‏ها. به طور كلي امور، فعاليت‏ها و امكانات قدري با هم خلط گرديده‏اند.
* كلي بودن و كاربردي نبودن برخي شاخص‏ها: بسياري از شاخص‏هاي طرح شده به دليل كليت خود نيازمند شاخص‏هاي جزيي‏تري است. شاخص‏هايي مانند «ميزان پاي‌بندي به شعائر فردي و اجتماعي دين اسلام»، «ميزان پاي‌بندي به هويت ملي و ديني» و يا «ميزان پاي‌‌بندي به شيوه‏هاي ارتقاي اجتماعي به هنجار»! تقسيم اين شاخص‏ها به تكثر بيشتر شاخص‏ها منجر خواهد شد و در نتيجه كاربرد شاخص‏ها را مشكل و پرهزينه خواهد ساخت در حالي كه تكثر شاخص‏ها به تعداد هر مسأله خاص فرهنگي لزوماً مطلوب نيست و در بسياري مواقع يك شاخص مي‏تواند از چند موضوع مرتبط و مشابه حكايت نمايد. لذا شاخص مي‏تواند در عين محدوديت بر نقاط حساس و كليدي معطوف باشد مانند آنچه در شاخص‏هاي فرهنگي يونسكو و يا ايالات متحده گذشت.
* نكته قابل ذكر ديگر كه در اكثر مدل‏هايي كه تاكنون مطرح گرديد نيز وجود داشت عدم تفكيك مسايل فردي، جمعي و سازماني در طبقات جداگانه و اختصاص اهميت و ضريب جداگانه است. 
 
طرح «تدوين و تبيين شاخص‏هاي فرهنگي در اسلام»
در سال 1377 طرحي پژوهشي تحت عنوان «تدوين و تبيين شاخص‏هاي فرهنگي در اسلام» توسط خانم فرشته (زهرا) بصراوي و با كارفرمايي معاونت پژوهشي جهاد دانشگاهي واحد تهران ‌انجام گرديد.
اين طرح مشتمل بر سه بخش است؛ كليات فرهنگ‏شناسي، مقدمه‏اي بر فرهنگ اسلامي، و شاخص‏هاي توسعه فرهنگ اسلامي»
وي معتقد است براي يافتن شاخص‏هاي فرهنگي، قبل از كمي كردن شاخص‏ها بايستي در پي يافتن اين شاخص‏ها از منابع اسلامي باشيم. 
ايشان در پايان طرح خود 45 شاخص را براي ارزيابي فرهنگ پيشنهاد كرده و براي هر يك از اين شاخص‏ها نمونه‏هاي كمي قابل اندازه‏گيري نيز ذكر مي‏كند.
 
امتيازات و كاركردهاي مثبت‏
بيشتر شاخص‏هاي ياد شده ‌به دليل تمركز پژوهشگر محترم بر منابع و متون اسلامي، برگرفته از اصطلاحات قرآني و روايي است و در مجموع موضوعات بسيار خوبي يادآوري و مطرح گرديده است كه مي‏تواند مبناي دقت‏هاي بيشتر در اين زمينه باشد همچنين بيشتر نمونه‏هاي قابل اندازه‏گيري كه براي هر شاخص طرح شده نمونه‏هاي خوب، مرتبط و كميت‏پذير هستند.
 
كاستي‏ها و نارسايي‏
نظام‏مند نبودن: مـروري اجمالي بر شاخص‏ها نشان مـي‏دهد كه اين شاخص‌ها نه تنها ازهيچ الگو و نظامي برخوردار نيستند بلكه هيچ‏گونه اولويت يا ترتيبي نيز در طرح آن‌ها رعايت نگرديده است لذا بسياري از شاخص‏ها در يكديگر تداخل داشته و اعم يا اخص از يكديگرند در نتيجه كاربرد آن‌ها نمي‏تواند ارزيابي منطقي و تصويري روشن از وضعيت موجود فرهنگ و سنجش‏هاي گوناگون آن ارائه كند.
- برخي شاخص‏ها و نمونه‏هاي طرح شده براي اندازه‏گيري آن‏ها از پختگي لازم و ارتباط منطقي با يكديگر برخوردار نيستند.
با اين وجود اين تحقيق در جايگاه خود اثر ارزشمندي است كه مي‏تواند در شناسايي و احصاء و طراحي نظام شاخص‏هاي مطلوب، بسيارمفيد و قابل استفاده باشد.
 
شاخص‏هاي فرهنگي «در طرح جامع فرهنگ عمومي»
تبيين شاخص‏ها 
اين طرح در سال 1372 و با كارفرمايي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان تهران و توسط مؤسسه تحقيقاتي و فرهنگي مفيد (قم) تهيه و تنظيم گرديده است. در بخش سوم اين طرح تحت عنوان «شاخص‏هاي فرهنگ عمومي» طي مقدمات و مفاهيم خاص و مبتني بر مراجعه به منابع ديني و با بهره‏گيري از دقت‏هاي علمي و كارشناسي، شاخص‌هايي نظام‌مند و مفصل براي ارزيابي فرهنگ عمومي پيشنهاد گرديده‏اند. 
نظر به ساختار خاص و مفاهيم جديد لازم است قبل از طرح مؤلفه‏ها و شاخص‏ها برخي از نكات اختصاراً توضيح داده شود.
* جايگاه فرهنگ: در اين طرح فرهنگ نه به عنوان بخشي از خدمات اجرايي و اقتصادي بلكه به عنوان يكي از اركان اصلي، هم عرض با سياست و اقتصاد مطرح گرديده است و اين بر خلاف برخي الگوها است كه به دليل تأثيرپذيري از بينش‏هاي مادي و ابزاري، فرهنگ را به عنوان زير بخشي از اقتصاد و بلكه يكي از زيربخش‏هاي خدمات محسوب مي‏كنند.
 
24.JPG
 
 
* فرهنگ نظري و فرهنگ عمومي: فرهنگ عمومي خود شامل دو قسمت فرهنگ نظري و فـرهنگ عمومـي است. فـرهنگ نظري شامل دانش‏هـاي نظري و مهارت‏هـاي تخصصـي و كلاسيكي است كه معمولاً توسط دستگاه‏هاي آموزشي رسمي يا خصوصي انتقال مي‏يابد. فرهنگ عمومي شامل تعلقات و ارتكاذات عمومي است كه نياز به آموزش به معني خاص ندارد. لازم به ذكر است كه طرح مذكور خود را متكفل فرهنگ عمومي دانسته و فرهنگ نظري از حوزه اين طرح خارج مي‏باشد.
عوامل (متغيرهاي) فرهنگي: بر اساس اين طرح براي شناخت جامعه و امور اجتماعي بايستي امور، فعاليت‏ها و مقدورات را شناسايي كرد و فرهنگ نيز از اين قاعده مستنثي نيست بنابراين در فرهنگ متغيرهاي كلي زير مطرح است.
* امور فرهنگي: كه در واقع روح و جوهره اصلي فرهنگ محسوب مي‏شود و بيشتر صبغه انساني داشته و حالات روحي، ادراكات و منش‏هاي معمول انسان را شامل مي‏گردد.
* فعاليت‏هاي فرهنگي: به معني برنامه‏ها و عملكردهايي است كه باعث تغيير در امور فرهنگي مي‏شود. اين طرح عمدتاً شامل فعاليت‏هاي سمعي، بصري و سمعي‏ بصري است.
* مقدورات فرهنگي: شامل جبنه‏هاي تجسدي فرهنگ (اعم از نيروي انساني، امكانات و تجهيزات و بودجه) مي‏شود.
* ابعاد فرهنگ: از آنجا كه امور فرهنگي ماهيتاً يكي از ابعاد (و نه اجزاء) جامعه محسوب مي‏شود مي‏توان تأثير يا ارتباط آن را با ساير ابعاد و نيز خودش ملاحظه كرد و از اين طريق (يعني با ضرب فرهنگ در ابعاد جامعه آن را متكثر نموده و سه بخش «فرهنگ سياسي»، «فرهنگ اقتصادي» و «فرهنگ فرهنگي» را علاحده ملاحظه كرد كه در اينجا به دليل اختصارگويي، براي تعريف هر يك به مفهوم في‏الجمله اين عبارات اكتفا مي‏كنيم.
اجزاء و عناصر جامعه: از آنجا كه اجزاء جامعه را افراد، خانواده‏ها و سپس سازمان‏ها تشكيل مي‏دهند، امور فرهنگي در قالب اين اجزاء يا عناصر جامعه تجسم مي‏يابند. بنابراين امور فرهنگي مي‏تواند امور فردي، امور خانوادگي و امور سازماني باشد.
بنابراين ساختار كلي بخش‏ها و مؤلفه‏هاي فرهنگ به اين صورت خواهد بود.
 
امور فرهنگي در سطح توسعه‏
- فرهنگ سياسي: شاخص‏هاي مربوط به حضور اجتماعي مثل شركت در راه‏پيمايي‏ها، انتخابات و... .
- فرهنگ فرهنگي: شاخص‏هاي مربوط به استقلال فرهنگي مثل وابستگي در زبان.
- فرهنگ اقتصادي: شاخص‏هاي مربوط به استفاده بهينه از امكانات مثل اسراف و تبذير در آب، نان و... و ميزان تعلق غيرمنطقي به كالاهاي خارجي و... .
 
 
 
امور فرهنگي در سطح كلان‏
امور فردي:
فرهنگ سياسي فردي‏.
فرهنگ فرهنگي فردي.‏
فرهنگ اقتصادي فردي.‏
 
امور خانواده‏:
فرهنگ سياسي خانواده‏.
فرهنگ فرهنگي خانواده‏.
فرهنگ اقتصادي خانواده‏.
 
امور سازماني‏:
فرهنگ سياسي سازمان‏.
فرهنگ فرهنگي سازمان.‏
فرهنگ اقتصادي سازمان.‏
لازم به توضيح است براي هر يك از اين قسمت‏ها شاخص‏هاي مثبت و منفي مشخصي در نظر گرفته شده است. مثلاً براي فرهنگ سياسي فردي، شاخص‏هاي حضور اجتماعي از قبيل حضور در انتخابات، حضور در نماز جمعه و به عنوان شاخص‌هاي مثبت و تخلفات اجتماعي از قبيل قتل، سرقت، كلاهبرداري و... به عنوان شاخص‏هاي منفي مطرح گرديده‏اند و يا براي فرهنگ سياسي خانواده استحكام و ارتباطات خانوادگي به عنوان شاخص مثبت و فروپاشي خانواده (طلاق، ترك خانواده و...) به عنوان شاخص‏هاي منفي مطرح گرديده‏اند و ... .
 
امور فرهنگي در سطح خرد
امور فرهنگي در سطح خرد نيز با ضرب اين مؤلفه در اموري جزيي‏تر ملاحظه گرديده‏اند در سطح خرد امور فردي در زنان و مردان و هـر يك در اقشار مربوط (كودكان، نوجـوانان، جـوانان، بزرگسالان و كهنسالان) ضـرب گرديده‏اند و خانواده‏هـا نيز به شهـري و روستايـي و عشايري تقسيم شده و سازمان‏ها به سازمان‏هاي رسمي و سازمان‏هاي غيررسمي و براي اقسام ايجاد شده شاخص‏هاي جزيي‏ترين مطرح گرديده است. براي مثال فرهنگ سياسي فردي خود به اقسام فرهنگ سياسي كودكان، نوجوانان و جوانان و ... تقسيم مي‏شود.
 
امتيازات و كاركردهاي مثبت‏
نظام‏مندي: مروري اجمالي در ساختار يا الگوي به كار رفته نشان مي‏دهد كه اين الگو با الگوهاي قبلي از نظر دقت‏هاي كارشناسي تفاوتي چشمگير دارد و نگاه نظام‌مند از كلي‏ترين ابعاد تا جزيي‏ترين قسمت‏ها و اجزاء اشراف دارد. تعيين جايگاه فرهنگ در كل جامعه سپس تعيين متغيرها، بخش‏ها، ابعاد و نيز عناصر و اجزاء اصلي و ضرب منطقي آن‌ها در يكديگر (در حد حوصله طرح) امري بسيار مفيد و قابل تقدير است. همچنين ارائه نظامي از شاخص‏ها براي ارزيابي فرهنگ جامعه در سه سطح توسعه، كلان و خرد امتياز ديگري است كه كارايي اين شاخص‏ها را در حوزه‏هاي ارزيابي و در سطوح مختلف ممكن مي‏سازد. لذا انتظار مي‏رود امكان خطا در ارزيابي را تا حد قابل توجهي كاهش دهد.
جهت‏گيري‏هاي مناسب و ابتناء بر ارزش‏ها و آرمان‏هاي اصيل؛ اين ويژگي نيز هم به جهت الگوي به كار رفته (با ترسيم جايگاه مناسب براي فرهنگ و بخش‏هاي اساسي آن) و هم به جهت تقسيم شاخص‏ها به شاخص‏هاي مثبت و منفي تعيين شده و محتواي آن‌ها - كه غالباً برگرفته از آموزه‏هاي اصيل اسلامي است - كاملاً ملموس و مشهود است.
دقت و توان تفكيك؛ همانگونه كه بيان گرديد براي هر قسمت از مقولات يا مؤلفه‏ها شاخص‏هاي نسبتاً دقيق و قابل اندازه‏گيري معرفي شده و علاوه بر شاخص مطلق، شاخص نسبي نيز معرفي شده تا ميزان و كميت‏ها، برنامه‏ريزان را به خطا نيندازد. 
اهميت توأم به امور و فعاليت‏ها فرهنگي و ديدي نسبتاً جامع به اين دو، بلكه توجه ويژه به امور فرهنگي به عنوان روح و جوهره فرهنگ.
 
كاستي‏ ها و ناكاستي‏ ها
با وجود نكات ياد شده و امتيازات اساسي‏اي كه در اين نظام از شاخص‏ها به وضوح و قوت وجود دارد، برخي كاستي‏ها ونقاط مبهم و قابل تأملي نيز از نظر دور نمي‏ماند. در اين خصوص به موارد كلي ذيل مي‏توان اشاره كرد.
عدم فراگيري الگوي طرح نسبت به فرهنگ نظري و نيز مقدورات فرهنگي؛ همان طور كه گفته شد فرهنگ را - از ديدگاه اين طرح - مي‏توان به دو قسمت كلي شامل فرهنگ نظري و فرهنگ عمومي تقسيم نمود و طرح ياد شده از همان ابتدا بحث فرهنگ نظري را از حوزه كار خود خارج كرده و به آن وقعي ننهاده است در حالي كه، فرهنگ نظري خود بخش مهمي از فرهنگ را تشكيل مي‏دهد و گرچه در مقايسه با امور فرهنگي صبغه فرهنگي كمتري دارد اما در جاي خود شايسته اهميت است.
همچنين در اين طرح مقدورات فرهنگي به عنوان يكي از پارامترهاي لازم براي شناسايي جامعه لازم شمـرده شده ولي عملاً در شاخص‌سـازي به عـنوان بخش علاحـده مورد توجه قرار نگرفته است.
در حالي كه عواملي مانند كيفيت و كميت نيروي انساني در بخش فرهنگ، فضاها و امكانات فرهنگـي، تجهيزات و محصـولات فرهنگي مـي‏توانند در تبيين بهتر وضعيت مـوجود فـرهنگ و توانايي‏هاي بالقوه آن نقش مهمي داشته باشند. 
عدم طرح نسبت‏ها و ضرائب؛ البته اين كار بسيار مشكل و تاكنون هيچ يك از الگوهاي موجود فرهنگي به آن نپرداخته است. در اين طرح با توجه به مقدمات ذكر شده و وضعيت خاص الگو، به نظر مي‏رسد بتوان برخي ضرائب را براي بخش‏هاي هم عرض در نظر گرفت اما در اين طرح نسبت به اين مسأله، چيزي به صراحت گفته نشده است.
كثرت شاخص‏ها؛ در اين طرح‌- علي‌رغم امتيازات بالاي آن - كثرت شاخص‏هاي طرح شده، مسأله‏اي قابل تأمل است چرا كه به كار‌گيري همه آن‌ها نيازمند ساز و كارهاي گسترده، صرف زمان و بودجه كلاني است. 
اين شاخص‏ها با وجود نقايص ياد شده و برخي نكات جزيي‏تر، مجموعه‏اي مفيد و نظام‌مند ارزيابي مي‏گردد كه ظرايف و دقت‏هاي به كار رفته در آن براي طبقه‏بندي موضوعات فرهنگي و نيز كيفيت دستيابي به شاخص‏ها، مي‏تواند در پي‏ريزي الگويي كامل‏تر مورد استفاده شايان قرار گيرد.
 
قسمت سوم: كلياتي از الگوي پيشنهادي‏
با عنايت به ضرورت ويژگي‏هاي عام و ويژگي‏هاي خاصي كه براي شاخص‏هاي فرهنگي بيان گرديده و همچنين با توجه به برخي امتيازات و نارسايي‏ها در الگوهاي گذشته، كلياتي از يك الگو براي ترسيم شاخص‏هاي فرهنگي - با مقدمات و ترتيب ذيل - پيشنهاد مي‏گردد.
 
 
 
جامعه و جايگاه فرهنگ 
در حقيقت آنچه جامعه انسان را موجوديت و قوام مي‏بخشد، پذيرش و تفاهم جمعي انسان‌ها بر تجـربه‏اي از مسايل و موضـوعات زندگي است به عبارت ديگر جامعه وحـدت‏بخش (وحدت تركيبي) مجموعه‌ي پذيرفته شده‏هاي اجتماعي انسان‏ها است.
اين پذيرفته شده‏هـا را مـي‏توان بر حسب انواع در سه دسته كلي طبقه‏بندي كرد، برخـي از پذيرفته شده‏ها انسان (مربوط به ماهيت انسان) است. برخي نيز به روابط انسان‏ها با هم (انسجام اجتماعي) مربوط است و برخي هم به مسايل فيزيكي و مادي زندگي مربوط مي‏شود كه اين سه را مي‏توان به عنوان ابعاد جامعه (و نه اجزاء آن) به ترتيب «فرهنگ»، «سياست» و «اقتصاد» ناميد.
از طـرفي اجـزاء جامعه را در كلي‏ترين سطح، «انسان‌هـا»، «روابط» يا «اشياء و امكانات» تشكيل مي‏دهند و از آنجا كه فرهنگ (مانند سياست و اقتصاد) بعدي از ابعاد جامعه است، به خـودي خـود ملموس و قابل شناسايـي نيست مگـر آن كه در اجـزاء جامعه (انسان‌ها، روابط و امكانات) مجسم و متبلور شود.
به بيان ديگر براي شناسايي وضعيت فرهنگ، اقتصاد و يا سياست در يك جامعه خاص، بايستي نهايتاً به اين سه قسمت (انسان‏ها، روابط و اشياء) توجه كرد. به اين لحاظ فرهنگ، خود در كلي‏ترين سطح خود داراي سه بخش مي‏باشد.
1- بخشي از فرهنگ كه مستقيما در خود انسان‏ها تبلور مي‏يابد (امور فرهنگي).
2- بخشي از فرهنگ كه در روابط انسان‏ها تبلور مي‏يابد (اقدامات و فعاليت‏هاي فرهنگي).
3- بخشي از فرهنگ كه در اشياء و امكانات تبلور مي‏يابد (مقدورات فرهنگي).
اين نتيجه‏گيري را مي‏توان به صورت هرمي نشان داد كه هر وجه آن يكي از ابعاد جامعه (فرهنگ، سياست و اقتصاد) را نشان مي‏دهد و سه سطح مجزاي آن نيز به اجزاء جامعه (انسان‏ها، روابط و اشياء) اشاره دارد.
 
ا جزا
ابعاد
انسان‌ها
روابط
امكانات
فرهنگ
امور فرهنگي
فعاليت‌ها و اقدامات فرهنگي
امكانات فرهنگي
سياست
امور سياسي
فعاليت‌هاي سياسي
امكانات سياسي
اقتصاد
امور اقتصادي
فعاليت‌هاي اقتصادي
امكانات اقتصادي
 
25.JPG
 
 
از آنجا كه انسان‏ها اصلي‏ترين عناصر جامعه و نيز فرهنگ محسوب مي‏شوند، همان گونه كه در شكل مشخص شده است امور فرهنگي كه بيانگر جلوه‏هاي فرهنگ در وجود خود انسان‌ها است اصلي‏ترين قسمت فرهنگ و روح و بن مايه آن محسوب مي‏شود و هر تلاشي در اين حوزه نهايتاً براي همين غايت (تعالي انسان‏ها) است و بر همين اساس تعريف مي‏شود.
پس از امور، فعاليت‏هاي فرهنگي كه هدف آن تغيير در امور فرهنگي است در درجه دوم اهميت و حساسيت قرار مي‏گيرند و در مرتبه سوم امكانات و مقدورات فرهنگي مطرح است كه وسيله‏اي براي انجام فعاليت‏هاي فرهنگي است و بايستي به تبع آن تعريف شود.
بنابراين اگر بخواهيم براي فرهنگ الگويي صحيح و تكامل‏گرا، با ويژگي‏هاي پيش گفته ترسيم نماييم.
بايستي اولاً: تكامل و تعالي انسان‏ها (تكامل الهي و نه صرفاً مادي) محور و اساس كار قرار گيرد نه اقتصاد يا ابزارها و امكانات، لذا امور فرهنگي بايستي هماهنگ با تعريف انسان در معارف اسلامـي ترسيم شـده و شاخص‏هـاي آن از معـارف الهي اسلام اخـذ شود. ثانياً: طبقه‏بنـدي فعاليت‏هاي فرهنگي نيز بر اساس امور فرهنگي و براي آن تعريف شده و امكانات نيز به تبع اين دو طبقه‏بندي گردد.
از آنجا كه انسان‏ها حداقل داراي سه بعد قلب، ذهن و جسم هستند امور فرهنگي مي‏تواند به ترتيب اهميت شامل سه دسته عمده باشد.
امور قلبي (گرايش‏ها).
امور ذهني (دانش‏ها).
امور عيني (رفتارها).
بر اين اساس فعاليت‏هاي فرهنگي نيز كه ناظر بر هر يك از اين ابعاد هستند نيز مي‏توانند به سه دسته كلي تقسيم شوند.
فعاليت‌هايي كه بر امور قلبي (گرايش‏ها) تأثير مي‏گذارند = فعاليت‏هاي هنري تبليغي. 
فعاليت‌هايي كه بر امور ذهني (دانش‏ها) تأثير مي‏گذارند = فعاليت‏هاي علمي‏.
فعاليت‌هايي كه بر امور جسمي (رفتارها) تأثير مي‏گذارند = فعاليت‏هاي ترويجي.‏
بنابراين ارتباط امور و فعاليت‏ها به اين شكل خواهد بود.
 
 
 
امور فرهنگي
 
 
فعاليت‌هاي فرهنگي
گرايش‌ها
 
هنري تبليغي
دانش‌ها
 
علمي آموزشي
رفتارها
 
ترويجي و اخلاقي
 
 
 
لازم به ذكر است يك طرفه بودن فلش‏ها به معني آن نيست كه امور فرهنگي بر فعاليت‏ها اثري ندارند بلكه اين مسأله نشانگر تفاوت نقش اصلي فعاليت‏ها و امور است. مقدورات فرهنگي نيز سه نوع كلي و عمده را شامل مي‏گردند.
نيروي انساني‏.
فضاها و امكانات‏.
تجهيزات، ابزارها (سخت‏افزارها و نرم‏افزارها) و محصولات‏.
از آنجا كه هر نوع فعاليت فرهنگي به نيروي انساني، فضا، امكانات و تجهيزات خاص خود توأماً نياز دارد، ارتباط كلي‏ترين بخش‏هاي فرهنگ جامعه را به صورت زير مي‏توان نشان داد.
 
مقدورات فرهنگي‏
 
فعاليت‏هاي فرهنگي
 
امور فرهنگي‏
نيروي انساني
 
هنري و تبليغي
 
گرايش‏ها
فضاها و امكانات
 
علمي ـ آموزشي
 
دانش‏ها
تجهيزات و ابزارها
 
ترويجي
 
رفتارها
 
طبعاً طبقه‏ بندي فوق در كلي‏ترين سطح از مدل مطرح است اما براي تقسيمات فرعي ‏تر و تعيين مقولات يا مؤلفه‏ ها و سپس شاخص‏ها، بايستي امور، فعاليت‏ها و امكانات را به انواع مربوط و متناسب به خود تقسيم كرد.
از آنجا كه ويژگي‏هاي انسان (اعم از گرايش‏ها، دانش‏ها و رفتارها) مي‏تواند در ارتباط با خود، خانواده يا سازمان باشد. 
بنابراين امور فرهنگي مشتمل بر گرايش‏ها، دانش‏ها و رفتارهاي انساني هر يك به سه طبقه كلي تقسيم مي‏شوند:
امور فردي: شامل گرايش‏ها، دانش‏ها و رفتارهاي شخصي افراد.
امور خانوادگي: شامل گرايش‏ها، دانش‏ها و رفتارهاي مربوط به خانواده‏.
امور سازماني: شامل گرايش‏ها، دانش‏ها و رفتارهاي مربوط به سازمان‏.
حاصل ضـرب ماتريسي امـور فرهنگي با مقولات فـردي، خانوادگـي و جمعـي در جدول زير نشان داده شده است.
جدول طبقه‌بندي امور فرهنگي
 
ابعاد انساني
انواع مقولات
گرايش‌ها
دانش‌ها
رفتارها
فردي
گرايش‌هاي فردي (اعتقادات، باورها و ...)
اطلاعات (دانش‌ها)
رفتار فردي (منش)
خانوادگي
گرايش‌هاي خانوادگي (استحكام خانواده)
ادراكات خانوادگي (تفاهم)
همكاري‌هاي خانوادگي (تعاون)
سازماني (جمعي)
گرايش به سازمان (تعهد سازماني)
ادراكات سازماني (تخصص)
رفتار سازماني (انضباط و مشاركت سازماني)
 
فعاليت‏هـاي فرهنگي ياد شده (فعاليت‏هـاي هـنري، علمي، ترويجـي) نيز مي‏تواند به تناسب اهميت در سه سطح مطـرح باشد برخي فعاليت‏ها اصلي بوده و جنبه ايجـادي و توليدي دارند كه اين فعاليت‌هـا مهم‌تر و داراي تأثير بيشتري است، برخـي در مـرتبه توزيع و انتقال و برخـي فعاليت‌ها تنها جنبه مصرفي و پذيرشي دارد. مثلاً در زمينه فعاليت‏هاي علمي، پژوهش، «تأليف كتاب» جنبه توليد دارد و از اهميت اساسي‏تري برخوردار است و توزيع و نشر آن در مرتبه انتقال مطرح است و كتاب خواندن در مرحله پذيرش و مصرف آن قرار مي‏گيرد. بنابراين با توجه به امور سه گانه فرهنگي، تا اينجا 9 گونه كلي فعاليت‏هاي فرهنگي به ترتيب زير خواهيم داشت.
 
26.JPG
 
- سطح خرد
ارزيابي كلان در سطح خرد مي‏تواند وضعيت فرهنگ را در بخش‏هاي كوچكتر و جزيي‏تر مانند اقشار مختلف اعم از زنان و مردان در سنين مختلف (كودكان، نوجوانان و ...) و يا انواع خانواده‏ها (شهري، روستايي و عشاير) و يا انواع سازمان‏ها (رسمي، غيررسمي و ...) نشان دهد و متناسب با اين تقسيمات و متن بر معارف و آموزه‏هاي ديني و علمي مربوط به هر قسمت شاخص‏هاي جزيي‏تري را طراحي كرد.
در اين گفتار به بيان شاخص‏هاي توسعه و كلان بسنده مي‏كنيم.
در پايان به نسبت برخي ويژگي‏هاي طرح شده را مرور كنيم.
حركت نظام‏مند از كليات (تعريف و جايگاه فرهنگ در جامعه ...) تا جزيي‏ترين مؤلفه‏ها و شاخص‏ها و در نتيجه نگاه ارزشي به جايگاه فرهنگ، انسان، جايگاه انسان، ابعاد وجودي انسان و نيز شاخص‏ها تا حدممكن رعايت شده و بايستي در طراحي ساير شاخص‏ها نيز رعايت شود.
معلوم بودن اولويت در بخش‏هاي عمده و نيز خرد فرهنگ‏ها به ترتيب از امور فعاليت‌ها و امكانات كه براي هر سطح نيز مي‏توان امتيازات و ضرايب كمي در نظر گرفت مثلاً امور فرهنگي نسبت به فعاليت‏ها و فعاليت‏هاي فرهنگي نسبت به امكانات اهميت بيشتري داشته و احتمالاً بتوان ضرايب 3 و 2 و 1 را براي آن‏ها در نظر گرفت همچنين گرايشات نسبت به دانش‏ها و دانش‏ها نسبت به منش‏ها چنين وضعيتي را دارا مي‏باشند.
معلوم بودن نقش هر يك از بخش‏هاي كلي (امور، فعاليت‏ها و مقدورات) در وضعيت عمومي فرهنگ و نيز معلوم بودن نقش و آثار عمده هر يك از قسمت‏هاي فرعي بر قسمت‏هاي ديگر و در نتيجه امكان ارزيابي واقع‏گرا و تشخيص آسيب‏هاي مربوط به هر قسمت و شناخت عوامل آن و نيز امكان برنامه‏ريزي صحيح براي رفع آن‌ها (مثلاً فعاليت‌هاي هنري و تبليغي عمدتاً با گرايشات انساني سر و كار دارند و در صورت ايجاد نارسايي يا اشكال در گرايشات گوناگون بايستي قبل از هر چيز در كميت و كيفيت فعاليت‏هاي هنري و تبليغي مربوط تجديدنظر نمود. به همين ترتيب فعاليت‏هاي علمي و آموزشي نيز با اطلاعات و دانش‏ها سر و كار دارند و ...).
در خاتمه لازم است از كمك و همفكري‏هاي ارزشمند محققان عزيز؛ آقايان اسماعيل پرور، مهندس عباس معلمي در اين زمينه قدرداني و تشكر نمايم. علاوه بر آن همان گونه كه در متن اشاره شد بايستي يادآور شوم كه برخي ديدگاه‏ها و مطالب مطرح شده در قسمت پاياني اين مقاله برگرفته و يا هماهنگ با طرح جامع فرهنگ عمومي (اين طرح به كارفرمايي اداره كل طرح و برنامه صدا و سيما و توسط گروه كاربردي مؤسسه تحقيقاتي و فرهنگي مفيد قم در حال انجام است) و نيز طرح در حال انجام «شاخص‏هاي مديريت پيام» (اين طرح به كارفرمايي اداره كل فرهنگ و ارشاد تهران و توسط گروه كاربردي توسعه محققان و فرهنگي مفيد قم انجام شده است) مي‏باشد كه نگارنده به عنوان يكي از اعضاء گروه پژوهشي در انجام آن‏ها توفيق همكاري داشته است.
 
 
 
 
منابع 
 
- پهلوان، چنگیز. فرهنگ‏شناسي.
- جي بنت‌، ويليام. شاخص‏هاي فرهنگي در ايالات متحده آمريكا در پايان قرن بيستم. (ترجمه‌ي فاطمه فراهانی).
- دفلور‌، ملوين‌. اي دنيس، اورت‌. ارتباط جمعي‌. (ترجمه‌ي سيروس مرادي). انتشارات دانشكده صدا و سيما. 
- دوپوي‌، گزاويه‌. (1374). فرهنگ و توسعه. (‌ترجمه‌ي فاطم فراهانی و عبدالحميد زرین قلم). مركز انتشارات كميسيون ملي يونسكو در ايران.
- طرح جامع فرهنگ عمومي. بخش سوم. شاخص‏هاي فرهنگي. موسسه فرهنگي تحقيقاتي مفيد .
- عمید، حسن. فرهنگ فارسي. ج 2.
- فرهنگي‌، علي اكبر‌. «نظري به فرهنگ». فصلنامه فرهنگ. فرهنگستان‏
- كيوي، ريمون.‌كامپنهود‌، لوك وان. روش تحقيق در علوم اجتماعي. (‌ترجمه‌ي عبدالحسين نيك گهر): 115 و 114.
- گزارش جهاني فرهنگ 2000 . سازمان يونسكو. (1381).
- مسعودیان‌، سعدالله. سيري در مؤلفه‏هاي فرهنگي جهان. مركز پژوهش‏هاي كاربردي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- معین‌، محمد‌. فرهنگ فارسي . ج 2.
- ويليام‌، ريموند‌. مطابق با تعريف كنفرانس جهاني يونسكو 1982 در مكزيكوسيتي. به نقل از: فاضلی، فاطمه. راهبردهاي عملي توسعه فرهنگي. سازمان يونسكو. 

برچسب‌ها: مولفه های فرهنگی, توسعه فرهنگی, مقدورات فرهنگی, نیروی انسانی
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۷ساعت 14:41  توسط محمدعلی رحيم زاده- نگار  |