|
اكتبر، فوريه يا بهمن؟ پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57 بسياري از تحليلگران سياسي اجتماعي را دچار حيرت کرد. بررسي شرايط نظام حاکم در سال 57 و همچنين امکانات مادي مردم و عدم حمايت آنها از خارج از کشور پيروزي انقلاب را بسيار دور از انتظار و حتي غير ممکن، جلوهگر ميساخت. از سوي ديگر دو انقلاب اکتبر1789 فرانسه و فوريه 1917 روسيه به عنوان دو انقلاب تاثيرگذار در تاريخ سياسي جهان مطرحند. اولي انقلابي بر اساس ليبراليسم و دومي با ايدئولوژي مارکسيسم. بررسي و مقايسه انقلاب اسلامي ايران با اين دو انقلاب مطرح جهاني ميتواند تا اندازهاي راهگشاي درک صحيح از انقلاب اسلامي و همچنين برجستگيهاي خيره کننده آن باشد.
انقلاب يا انقلاب کبير؟
اما در تعريفي ديگر مفهومي وسيعتر و جامعتر در تحول و دگرگوني مدنظر است. در اين تعريف علاوه بر دگرگوني در سطح حاکميت نظام، همه ارزشها و باورهاي مسلط و ساختارهاي سياسي و اجتماعي جامعه دچار تغييرات بنيادي ميشوند. ساموئل هانتينگتون از اين نوع از انقلاب به انقلاب کبير ياد ميکند.[2] با توجه به اين تعريف بسياري از تحولات و تغييرات سياسي اجتماعي در مقولهاي ديگر غير از انقلاب ميگنجند از جمله کودتا، شورش، رفرم، نهضت استقلال طلبانه و...
بر اين اساس انقلابهاي موفق در طول تاريخ که از خصوصيات بالا برخوردار بوده و مردمي و موفق باشند از شش انقلاب تجاوز نميکنند: انقلابهاي فرانسه، روسيه، کوبا، چين، نيکاراگوئه و انقلاب اسلامي ايران. تضاد قدرت سياسي و قدرت اجتماعي
الف- قدرت سیاسی
شرایط اقتصادی روسیه نیز در آغاز قرن بیستم پس از دو جنگ خارجی بسیار نابسامان بود و رکود و بیکاری به شدت بر آن حاکم بود. اوضاع کشاورزی در روسیه در این دوران وضع نامطلوبی داشت. قحطی مرگباری که از کم محصولی سال 1911 ناشی شد وحشت قحطی سال 1891 را تکرار کرد. دهقانان با جوشاندن تخم جارو تغذیه میکردند و بیماری واگیردار تیفوس همه جا را فراگرفته بود.[3]
در اواخر حکومت شاه، رژیم ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادی قرار داشت که در تمام دوران سلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بیسابقه بود. با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شد، بلکه جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملا مصرفی تبدیل کرد. و برخلاف رژیم های فرانسه و روسیه، نه تنها دولت مقروض نبود، بلکه به بسیاری از دولتها، وام های سخاوتمندانهای اعطا کرده بود و از ذخایر ارزی قابل توجهی برخوردار بود.[4]
عامل نظامی
موقعیت روسیه در اروپا پس از جنگهای محدود موسوم به کریمه در سال 1854 دچار تغییر اساسی شده بود. کشوری که در 1815 تنها قدرت قوی اروپا بود بعد از جنگ کریمه به یکی از چند قدرت بزرگتر تنزل پیدا کرد و وقوع جنگ جهانی اول تیر خلاصی به ارتش از هم پاشیده روسیه شلیک کرد و درهمان زمان شرایط را برای پیروزی انقلاب روسیه فراهم کرد.
ارتش ایران برخلاف فرانسه و روسیه، در طول پنجاه سال پیش از پیروزی انقلاب در هیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. محمد رضا شاه نیز به عنوان فرمانده کل قوا بیش از هر پادشاهی در ایران به قوای مسلح توجه داشت. میزان موافقت نامههای خرید تسلیحاتی که در طول بیست سال از 1969-1950 تنها 741 میلیون دلار بود به رقمی معادل بیست میلیارد دلار در سالهای بعد یعنی از 1970-1971 رسید. و ایران بزرگترین خریدار سلاح از کشورهای امریکا، انگلیس و فرانسه شد.[5]
حمایت بینالمللی
قرن هجدهم یکی از قرونی است که اصطکاک میان کشورهای مختلف به ویژه در اروپا زیاد بود و جنگهای بسیاری در آن واقع شده است. لوئی شانزدهم علی رغم قرابت و خویشاوندی که با پادشاهان دیگر داشت نه تنها در زمان انقلاب مورد حمایت قرار نگرفت بلکه دولتهای دیگر اروپایی به ویژه انگلیس به طور مستقیم در شعلهورتر شدن آتش انقلاب نقش موثری داشتند.
انقلاب روسیه نیز در شرایطی شکل گرفت و به پیروزی رسید که جهان در آتش جنگ اول جهانی میسوخت. دولت روسیه تزاری اگرچه در یک اتحادیه نظامی شرکت داشت اما در زمان بروز بحرانهای انقلابی نه تنها مورد حمایت و کمک بینالمللی قرار نگرفت بلکه جناحهای انقلابی توانستند به طرق گوناگون حمایت بینالمللی را به سمت خود جلب کنند. در سالهای دهه پنجاه رژیم شاه از نظر حمایت بینالمللی در مطلوبترین موقعیت بود و کمتر کشوری وجود داشت که علیرغم بروز بحران تحت تاثیر رقابتها و تضادهای بینالمللی قرار نگیرد و از حمایت بلوک شرق و غرب و کمک مستقیم امریکا برخوردار باشد و در مقابل، انقلابیون از هرگونه کمک و همراهی بینالمللی محروم بودند.[6] ب- قدرت اجتماعی مشارکت مردمی در روسیه نیز اقلیت معدودی از کارگران کارخانجات اعتصابی و سربازان حزب بلشویک معترضین اصلی و مشارکتکنندگان در سرنگونی رژیم تزاری روسیه بودند و نقطه شروع این انقلاب پطرزبورگ بود و در پی آن مسکو نیز سقوط کرد. اما در ايران، سابقه 15ساله مبارزات مردمی که از سال 1342 به صورت جدی شروع شده بود باعث شد تا اکثر مردم ضمن آشنایی با ایدئولوژی نهضت ضمن انزجار از رژیم پهلوی به مشارکت وسیع در مبازات بپردازند و تمام اقشار مردمی اعم از کارگران، کارمندان، دانشگاهیان، حوزویان و بازاریان حضور فعالی در این مبارزه داشته باشند. از سوی دیگر مبارزات مردم منحصر در تهران و یا شهرهای بزرگ نبود بلکه در تمام نقاط کشور، این مبارزه به صورت فعالانه ادامه داشت. رهبری سقوط رژیم تزاری در فوریه 1917 ناشی از حرکت و قیامی بود که توسط سربازان پادگان و کارخانجات پتروگراد انجام شد. این قیام از رهبری خاصی برخوردار نبود و همه گروههای چپ و راست معترف هستند که در اعتصابات و تظاهرات فوریه، که منجر به سقوط نیکلای دوم شد، نقشی نداشتند. هیچ گروهی حتی بلشویکها ادعای رهبری انقلاب فوریه را ندارند و حتی لنین پا را فراتر گذارده، ادعا میکند که انقلاب فوریه ناشی از تفکر خرده برژواری بود.[9] رهبری در انقلاب اسلامی ایران سه نقش محوری را به صورت کامل انجام داد. در ابتدا در یک دوره 15 ساله ایدئولوژی نهضت را بر اساس آیین اسلام تدوین کرده و پشتیبانی فکری و عقیدتی نهضت را انجام داد. و پس از حضور در کشور مبارزات نهایی سقوط رژیم و جایگزینی حکومت خواسته مردم را رهبری کرد. و پس از پیروزی انقلاب در یک فرصت ده ساله معماری یک نظام اسلامی را به انجام رساند. امام خمینی در واقع سه نقش ایدئولوگ، فرمانده و معمار انقلاب را به نحو احسن انجام داد. ایدئولوژی
افکار و اندیشههای سوسیالیستی و به ویژه مارکس و لنین در شکلگیری احزاب و گروههای سیاسی، در روسیه ، از اوایل قرن بیستم نقش مهم و عمدهای داشته است. لنین در این زمینه میگوید:« مکتب مارکس همانا مکتب مادیگرایی است. باید دانست چگونه با دین مبارزه کرد و برای این کار باید منابع ایمان و دین تودهها را با مفاهیم مادیگرایی توضیح داد.»[10]
در حالی که مکتب اسلام از 1400 سال قبل وارد ایران شده بود و کاملا با تار و پود زندگی مردم ایران مخلوط شده بود، ایدئولوژی اصلی مردم در مبارزه با رژیم شاه بود. حمایت مردم از رهبری نیز در واقع ریشه در مکتب داشت زیرا امام خمینی نه فقط یک رهبر سیاسی که قبل از آن یک روحانی و رهبر دینی بود. از این رو اساسیترین تفاوت انقلاب اسلامی با انقلاب فرانسه و روسیه را میتوان در ایدئولوژی دانست. هر یک از دو انقلاب پیشین به نوعی به مخالفت با دین و محدود کردن آن در حیات انسان معتقد بودند در حالیکه انقلاب ایران یک انقلاب کاملا دینی و بر اساس و محور اسلام و قائل به حضور دین در همه عرصههای زندگی بود.
انقلاب اکبر! با مقایسه مولفههای مختلف این سه انقلاب میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که انقلابهای فرانسه و روسیه در شرایطی به پیروزی رسیدند که قدرت سیاسی در نهایت ضعف خود بود و با اندک شورش و هرج و مرجی دچار از هم گسستگی و سقوط شد اما نظام شاهنشاهی نه به واسطه ضعف نظام بلکه به واسطه قدرت اجتماعی ناشی از اراده جمعی ملت و رهبری فوقالعاده قوی و الاهی و مکتب حیاتبخش اسلام فرو ریخت.
تدا اسکاچیل نویسنده امریکایی درباره انقلاب اسلامی ایران این گونه میگوید:« انقلاب ایران پدیدهای کاملا خلاف قاعده و طبیعت بود. این انقلاب محققا یک انقلاب اجتماعی است، با این حال پروسه انقلاب و مخصوصا حوادثی که منجر به سقوط شاه شد، عللی را که در مطالعه تطبیقی خود بر انقلابهای فرانسه و روسیه و چین مطرح کرده بودیم، طرد کرد. انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و بنیادهای فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی – اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتا از انقلابهای اجتماعی – تاریخی بزرگ میباشد.»
اینک این سوال مطرح میگردد که اگر انقلابهای فرانسه و روسیه را انقلابهای کبیر بنامیم، انقلاب اسلامی را چه بنامیم؟ و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده است چه باید بنامیم؟
منابع : [2] -منوچهر محمدی انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ص18 [3] -تاریخ روسیه شوروی ج1 ص396 [4] -منوچهر محمدی انقلاب اسلامی ، زمینه ها و پیامدها ص262 [5] - منوچهر محمدی انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ص80[6] - همان ص89 [7] - کرین برینتون کالبد شکافی چهار انقلاب ص113 [8] - منوچهر محمدی همان ص153 [9] - تاریخ روسیه شوروی ص449 [10] - آندره پیتر مارکس و مارکسیسم ص281 برچسبها: انقلاب, ایران, فرانسه, انگلیس
+ نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۷ساعت 20:1  توسط محمدعلی رحيم زاده- نگار
|
|