به نام خدا

رابط هنر و تکنولوژی
در چنين عالمي، آدم در كثرت موجودات كه جملگي به عنوان صرف ماده‌ي خام و ذخيره‌ي انرژي در دسترس لحاظ مي‌شوند، راه مقصود گم مي‌كند. عالم تكنولوژي چنين عالمي است: عالم مردگان، عالم بي‌راز، عالم بي‌فتوح، عالم بي‌فروغ.

مقدمه
گفتيم كه هم هنر و هم تكنولوژي ريشه در حقيقت به معناي نامستوري و كشف حجاب دارد، اما چگونه بنياد تكنولوژي جديد هم در نحوه‌اي از نامستوري و كشف حجاب است؟ همچنين ببينيم كه فرا آورده‌ي تكنولوژي چگونه از فرا آوري هنري ممتاز مي‌شود. فرق اين دو صنف فرا آوري با يكديگر چيست؟ به بيان ديگر، هنري بودن يا تكنولوژيك بودن يك فرا آورده به چيست؟ في‌المثل چه تفاوت است ميان يك بناي هنري و يك ساختمان معمولي، ميان يك جام استيليزه‌ي هنري و يك ليوان يك بار مصرف، ميان يك سخن شاعرانه و محاورات روزمره؟ و در يك كلام، عالم هنر با عالم تكنولوژي چه فرق دارد؟
پيداست كه اگر صرفاً به جنبه‌ي انتفاعي و سودرساني تكنولوژي توجه كنيم و مثلاً مسائلي از قبيل توليد انبوه با ابزار فني و تسهيل و تمشيت امور روزمره و نيل به رفاه و نظاير آن را منظور نظر قرار دهيم، اين‌گونه سؤالات هيچ وجهي ندارد. در واقع:
ما آنچنان مسحور امور تكنولوژيك هستيم كه هرگز به ساحت تحقيق در آنچه كه حقيقتاً در قلمرو تكنولوژي مطرح است، ورود پيدا نكرده و از آنچه كه لازمه‌ي ماهيت تكنولوژي است پرسش نمي‌كنيم.(47)
ما هرگز به اين مسئله توجه نمي‌كنيم كه: تكنولوژي با ماهيت تكنولوژي به يك معني نيست،‌چنان‌كه وقتي در خصوص ماهيت درخت جست‌وجو مي‌كنيم، به اين امر وقوف داريم كه آنچه مابه‌التحقق يك درخت بماهو است، يعني آنچه كه يك درخت را درخت مي‌كند، يعني ماهيت آن،‌خود يك درخت در ميان ديگر درختان نيست.(48)

ماهيت تكنولوژي جديد
به نظر هيدگر ماهيت تكنولوژي نسبت خاصي است كه در دوره‌ي جديد براي بشر پيدا شده و براساس آن عالم را به نحوي خاص تلقي كرده و سامان بخشيده است. در نظر او همين نسبت و تلقي مبناي بسط و گسترش علوم جديد بوده است. علوم جديد موجب نشده تا اين نسبت تحقق يابد و در واقع،‌اين علوم براي تحقق آنچه ماهيت تكنولوژي مي‌ناميم چون ابزار عمل كرده است. لذا برخلاف آنچه معمولاً و بي‌هيچ‌گونه تأمل تكنولوژي را ابزاري براي علوم جديد مي‌گيرند، بايد بگوييم اين علوم جديد است كه ابزار تكنولوژي، يعني ابزار بسط و تحقق و حدوث اين نسبت خاصّ انسان با اشيا شده است و نه برعكس. در ذيل اين نسبت و بينش جديد عالمي به ظهور مي‌رسد. اين عالم- عالم تكنولوژي- چگونه عالمي است و بر چه مبنايي استوار است؟
هيدگر در مواضع مختلف، آنجا كه در خصوص لوگوس سخن مي‌گويد، اجزاي عالم را به شرح بازگفته و با اصطلاحاتي غيرمتافيزيكي، شيء را توصيف كرده است. او بيان مي‌كند كه چگونه در هر عالم نسبت بشر با شيء و تلقي او از طبيعت متفاوت است. او از اجزاي عالم با اصطلاح «چهارگانه»(49) تعبير كرده است. چهارگانه عبارت است از: زمين، آسمان، انسان به عنوان موجود مرگ‌آگاه، و آنچه كه هيدگر «خدايان»(50) مي‌گويد- و شايد بتوان گفت مقصود او قريب به معناي اسما و صفات الهي در عرفان نظري ماست. اين چهارگانه، كلاً،‌ عالم را متجلي مي‌سازد. بنابراين، در هر عالمي- يعني در ذيل هر نسبتي كه بشر با اشيا دارد- تلقي او از زمين، آسمان، انسان و خدا تفاوت مي‌كند. حال بايد ببينيم در عالمي كه با تكنولوژي به ظهور مي‌رسد نسبت انسان با اين چهارگانه و تلقي او از آن چيست.
در تاريخ تفكر، تلقي‌هاي مختلفي از شيء (طبيعت، ارض) وجود داشته است. به بيان ديگر، بسته به عالمي كه ظهور داشته و نسبت و بينشي كه در ميان بوده است، بشر با زميني كه بر آن مي‌زيسته نسبت‌هاي متفاوت پيدا كرده است. في‌المثل، تلقي يونانيان باستان از طبيعت (فيزيس) را ملاحظه كرديم و ديديم كه در نظر آنان طبيعت قوه‌ي ابداع‌كننده‌اي است كه همچون غنچه‌اي كه مي‌شكفد، از خود برمي‌دمد و موجب مي‌شود تا اشيا در هيئت ظاهري‌شان نمودار شوند. مثال ديگر، نسبتي است كه در دوره‌ي جديد با زمين، طبيعت و اشيا پيدا شده است. در اين دوره همه‌ي عالم به صورت متعلّق شناسايي ظهور مي‌كند و همه چيز به عنوان ابژه لحاظ مي‌شود، يعني عالمي به ظهور مي‌رسد كه همه‌چيزش ابژه است. در اين صورت، انسان نيز صرفاً به صورت فاعل، يعني فقط از حيث دانستن مطرح مي‌شود. در اين بينش، علاوه بر اشياي مادي و عناصر طبيعي، همه‌ي وجوه فرهنگي، هنري، ادبي و حتي اديان آسماني نيز جملگي به منزله‌ي شيء تلقي شده و به آن حيث ابژكتيو داده مي‌شود و انسان به عنوان فاعل شناسا آن را متعلّق شناخت خود قرار مي‌دهد. در اين بينش، عشق و مهر و صفا، حيرت و خشيت و رهبت و ديگر احوال و حقايق كه حيثيت ابژكتيويته نمي‌پذيرند، به عنوان امور غير قابل شناسايي قلمداد مي‌شوند.
تلقي جديدتري كه از طبيعت و اشيا پيدا مي‌شود در قلمرو تكنولوژي است. در اين نسبت و تلقي جديد، در عالم تكنولوژي، صرفاً دانستن و علم و طبيعت و اشيا موردنظر نيست،‌بلكه عمل كردن(51) و تصرف در طبيعت اشيا نيز مطرح است. علم متوجه عمل مي‌شود، به طوري كه توانايي بر عمل، معيار علم و دانستن تلقي مي‌شود. در قلمرو تكنولوژي اين توانايي بر عمل، رفته‌رفته معناي سلطه و استيلاي بر زمين و طبيعت به خود مي‌گيرد و معطوف به قدرت تصرف در آن مي‌شود. پيداست كه براي تحقق اين سلطه و اسيتلا و امكان تصرف در طبيعت (شيء) بايد طبيعت چون چيزي در دسترس و آماده براي سلطه و پيش‌رو نهاده شده لحاظ شود. اين تلقي پيش‌رونهاده‌شدگي و آماده براي سلطه و مصرف بودن طبيعت، چيزي است كه با ماهيت تكنولوژي و در ذيل نسبت جديدي كه بشر با شيء پيدا كرده است تحقق مي‌يابد. ماهيت تكنولوژي نسبتي را ايجاد كرده و افقي را گشوده است كه در آن طبيعت به عنوان منبع ذخيره‌ي موجود(52) انرژي براي مصرف در مقابل انسان نهاده شده است: ماهيت تكنولوژي اين امكان را به ما مي‌دهد تا به نحو معيني جهان را ببينيم، به آن نظم ببخشيم و با آن نسبت برقرار كنيم. "در قلمرو تكنولوژي" طبيعت تبديل مي‌شود به ذخيره‌ي ثابت، به منبع انرژي براي استفاده‌ي آدمي، و خود اين نحوه‌ي نسبت برقرار كردن با جهان در يك عصر تكنولوژيك به نوبه‌ي خود تبديل مي‌شود به نحوه‌ي غالب و اصلي درك جهان.(53)
از اين ديدگاه، شيء صرفاً از جنبه‌ي سودرساني و كارآيي و مناسبت آن براي مصرف ملاحظه مي‌شود.
بدين‌ترتيب، در قلمرو تكنولوژي و در ذيل نسبت جديدي كه با اشيا پيدا مي‌شود، از تلقي يونانيان از طبيعت (فيزيس) دور مي‌شويم. در اين نسبت جديد، طبيعت (ارض، خاك) ديگر به عنوان قوه‌اي كه از خود برمي‌دمد و چون غنچه مي‌شكفد و اظهار و ابداع دارد نيست، بلكه در افق جديدي كه در تكنولوژي گشوده مي‌شود، طبيعت (ارض) به صرف منبع ذخاير موجود انرژي كه براي مصرف در دسترس و پيش‌روي انسان نهاده شده مبدل مي‌شود. از اين پيش‌رونهاده‌شدگي، هيدگر به اصطلاح گشتل(54) تعبير مي‌كند.

گشتل
گشتل (پيش‌رونهاده‌شدگي اشيا) همانا با يكديگر جمع آوردن (مجموع ساختن و وحدت بخشيدن) آن دست‌اندازي (تهاجم به عنف و تصرفي) است كه موجب تصرف و تغيير در انسان شده و از اين طريق او را فرا مي‌خواند تا همه‌ي امور واقع را، در مقام نظم بخشيدن به آنها، همچون ماده‌ي ذخيره‌ي موجود اظهار كند (به منصّه‌ي ظهور آورد). متصرف شدن و محصور ساختن اشيا- پيش‌رو نهادن آنها براي مصرف، يعني گشتل- آن نحوه‌ي ظهوري است كه نفوذ آن در ضمن ماهيت تكنولوژي جديد به دست آمده است.(55) بدين‌ترتيب، شيء ديگر ظهور بطون نيست و باطني را نمي‌نماياند. در واقع، نزاع بين ظهور و خفا، نامستوري و مستوري و روي نمودن و روي پوشيدن- كه در عالم هنر وقوع مي‌يابد و هيدگر به صورت نزاع بين عالم و ارض از آن تعبير مي‌كند- در قلمرو تكنولوژي به سود ارض و ه‌ي تام و تمام آن خاتمه مي‌يابد و به بيان ديگر، ساحت فتوح حقيقت وجود فرو بسته شده و همه چيز به صورت صرف ماده‌ي خام و ذخيره‌ي موجود انرژي درمي‌آيد: با برافراشتن بناي چنين عالمي به شيوه‌ي تكنولوژيك و تلقي آن به عنوان يك شيء، بشر طريق (دستيابي) خود به فتوح را كه با مانعي روبه‌رو شده است دانسته و به طور كامل فرو مي‌بندد.(56)
در چنين عالمي آسمان نيز جلوه‌ي روي يار، و ماه عكس رخسار موجب نيست، بلكه توده‌هاي بسيار بزرگ خاكي تيره و تاريك است كه در فضا معلق مانده است. انسان نيز در عالم تكنولوژي موجودي مرگ‌آگاه كه به نداي وجود پاسخ مي‌دهد نيست، بلكه همچون شيئي است كه در طرح‌هاي مديريت و اقتصاد و برنامه‌ريزي، امور معيشت و رفاه او منظم شده و بدين‌طريق به صورت نيروي كار و مهره‌اي از مهره‌هاي مكانيسم توليد درآمده است: يك چنين بشر خوداثباتي صرفاً براساس نقشي كه تكنولوژي ايفا كرده به وجود آمده است. چه خود او به عنوان يك فرد اين مطلب را بداند يا نداند، بخواهد يا نخواهد.(57)
در چنين عالمي، آدمي در كثرت موجودات كه جملگي به عنوان صرف ماده‌ي خام و ذخيره‌ي انرژي در دسترس لحاظ مي‌شوند، راه مقصود گم مي‌كند. عالم تكنولوژي چنين عالمي است: عالم مردگان، عالم بي‌راز، عالم بي‌فتوح، عالم بي‌فروغ.
ماهيت تكنولوژي فقط اندك‌اندك در روشنايي روز چهره مي‌نمايد. اين‌روز، شب عالم است كه به صورت يك روز تكنولوژيك دوباره ترتيب يافته است. اين‌روز كوتاه‌ترين روز است و وعيد يك زمستان بي‌پايان را در پي دارد.(58)
در چنين عالمي همه‌چيز در جهت سلطه و سيطره‌ي انسان بر طبيعت و بسط استيلاي او بر عالم و آدم قرار مي‌گيرد. در چنين عالمي ديگر سكنا گزيدن و اقامت در قرب حقيقت وجود بي‌معني بوده و تلقي عالم به عنوان تجلي آلا و صفات الهي به كلي مغفول‌عنه واقع مي‌شود و در حالي كه انسان در مقام ذات در قرب‌ حقيقت وجود و در فتوح آن «شاعرانه و مبدعانه سكنا مي‌گزيند»،(59) در قلمرو تكنولوژي و در ذيل نسبت جديدي كه در عالم تكنولوژي با اشيا پيدا كرده، هر چه بيشتر مي‌كوشد تا به فرآيند توليد براي مصرف و مصرف براي توليد تداوم بخشد و بدين‌ترتيب، زيستن بر خاك، انس با طبيعت، مرگ‌آگاهي و حلقه بر در راز كوفتن، بالجمله به فراموشي و غفلت سپرده مي‌شود.
اين بي‌وطني و بي‌خانماني كه اقتضاي عالم جديد و نسبتي است كه انسان با اشيا در قلمرو تكنولوژي پيدا كرده، در مصنوعات (فرا آورده‌ها) نيز تأثير مي‌گذارد. گفتيم كه در ابداعات هنري، ماهيت حقيقت، نزاع بين ظهور و خفا، روي نمودن و روي پوشيدن، نامستوري و مستوري و آزادي و اختيار آدمي، براي روي‌آور شدن به هر يك از اين دو وجهه است، و نيز ديديم كه آدمي با قرار گرفتن در عرصه‌ي اين نزاع و روي آوردن به يكي از دو جانب، فتوح و نامستوري حقيقت وجود را كه خاص آن مرتبه است و البته با خفا و مستوري مربوط به همان مرتبه همراه است از آن خود كرده و جلوه‌ي مشهود آن حقيقت را در اثر هنري استقرار مي‌بخشد. اما در مصنوعات تكنولوژيك اين نزاع به سود ارض و فروبستگي ساحت عالم خاتمه مي‌يابد. در اين مصنوعات ديگر نامستوري و فتوح حقيقت وجود ديده نمي‌شود. في‌المثل ليوان يك‌بار مصرف يك مصنوع تكنولوژيك است. اين ليوان در واقع چيزي جز گوديي (ايجاد شده، فرا آورده شده) در ماده‌ي خام نيست. نقش(60) اين ليوان نيز صرفاً همين است كه لختي آب يا مايعي ديگر را در خود نگه دارد تا به مصرف برسد. اين‌گونه مصنوعات، به جاي ابزارهاي دستي، با ماشين ساخته مي‌شوند و مي‌توان گفت كه: ماشين از جهتي عكس ابزار است و علي‌رغم تصور بسياري از مردم ابزار كمال‌يافته نيست، زيرا ابزار به يك اعتبار نوعي دنباله يا ادامه‌ي خود بشر است، در حالي كه ماشين، ابزار را به چيزي تبديل مي‌كند كه فقط خدمتگزار آن باشد . درست است كه گفته‌اند «ابزار به وجود آورنده‌ي پيشه است»، لكن به همان اندازه نيز راست است كه ماشين پيشه را از ميان مي‌برد. واكنش‌هاي غريزي پيشه‌وران بر ضدّ ماشين‌هايي كه نخستين‌بار به وجود آمد نيز خود‌به‌خود با اين دليل تبيين مي‌شود.(61)

توليدات تكنولوژيك
توليدات تكنولوژيك، جملگي براساس نقش ويژه‌اي كه براي آنها در نظر گرفته مي‌شود ساخته مي‌شوند. اين نقش ويژه هر چه باشد در جهت انتفاع و سودرساني و تسهيل امر اعاشه و تمشيت امور روزمره است. بدين‌ترتيب، در مصنوعات تكنولوژيك اثري از وجد و حال و شور و عشق و احوال ديگر ديده نمي‌شود. و چرا غير از اين باشد ؟ وقتي هر فرآورده‌اي صرفاً به جهت سودرساني خاصي توليد مي‌شود، و توليد مي‌شود تا فقط مصرف شود و نقش خاصّ خود را ايفا كند، ديگر وجود احوال و تجلي آن در مصنوع كاملاً بي‌وجه است. و همين‌جا توجه ما به خاصه‌ي ديگري در مصنوعات تكنولوژيك و تفاوت آنها با آثار و فرآورده‌هاي هنري جلب مي‌شود و آن خاصه‌ي قابل تعويض بودن مصنوعات تكنولوژيك در برابر خاصه‌ي منحصر به فرد بودن آثار هنري است. مثلاً ما هيچ يك از لوازم منزل را كه با آنها رفع حاجات روزمره مي‌كنيم اثر هنري نمي‌خوانيم، زيرا چنين چيزهايي به طور نامشخصي مي‌توانند توليد شوند و اين از آن جهت است كه اين وسايل صرفاً بر حسب كار بخصوصي كه با آنها صورت مي‌گيرد لحاظ مي‌شوند و لذا اساساً قابل تعويض و جايگزين شدن نيستند. اين مطلب حتي امروز، در عصر توليد مجدد كه ما مي‌توانيم با بازتوليدهايي از بزرگترين آثار هنري و با بهترين كيفيت روبه‌رو باشيم، صادق است.(62)
اين خصوصيت موجب شده تا مصنوعات تكنولوژيك به سادگي جايگزين يكديگر شوند و خصلت موزه‌اي نداشته‌ باشند. و راستي اگر قرار باشد ليواني يك‌بار مصرف يا فرشي ماشيني يا وسيله‌اي برقي و نظاير آنها را در موزه‌اي نگهداري كنند، كدام ليوان، كدام فرش و كدام وسيله بايد انتخاب شود؟
اين خصيصه‌ي امكان توليد مجدد و توانايي‌هاي تكنولوژيك بشر در دوره‌ي معاصر، ساخت هنر و آثار هنري را نيز مورد دست‌اندازي و تهاجم قرار داده است. به طوري كه با ظهور توانايي آدمي براي توليد مجدد هنر با وسايل مكانيكي، آثار هنري روزگار گذشته هاله‌ي نور خود را از دست مي‌دهند؛ هاله‌اي كه آنها را احاطه كرده و همراه با آنها ساحت تجربه‌ي هنري را نيز از ساير موجودات دور و محفوظ نگاه مي‌دارد. و بدين‌ترتيب، گونه‌هايي هنري همچون فيلم و عكاسي پديد مي‌آيند كه اساس آنها بر توليد مجدد است. در اين موارد حتي مي‌توان گفت كه ديگر اثر اصلي(63) وجود ندارد.(64)
آيا اين سخنان به معناي مخالفت با تكنولوژي و ناديده گرفتن محاسن آن است؟ مخالفت با تكنولوژي به چه معناست و اصلا آيا مي‌توان با تكنولوژي مخالف بود؟ آيا بي‌استمداد از تكنولوژي به عنوان شيوه‌ي جديد توليد، اعاشه‌ي افراد بشر و تمشيت امور روزمره ممكن است؟‌ آيا تداوم و بقاي تكنولوژي محتاج تداوم و بقاي وضع و نسبت جديدي نيست كه آدمي پيدا كرده است؟ آيا در عصر توليد تكنولوژيك مي‌توان عهد ديگري استوار كرد؟ آيا بالاخره انسان بر مسائل و معضلات ويران‌كننده‌اي كه از نتايج وضع و موقف جديد است فائق خواهد آمد؟‌ آيا چاره‌ي درد و ه بر آسيب‌هاي تكنولوژي لزوما در خود تكنولوژي نهفته است؟ آيا مي‌شود در ذيل حضور و وضع و موقفي متفاوت با وضع و موقف جديد باز هم تكنولوژي داشت و آن را حفظ كرد؟ آيا مي‌شود عالمي را تصور كرد كه در آن تكنولوژي هست اما قلب و روح ما را اشغال نكرده است؟ و بالاخره در صورتي كه تداوم و بقاي تكنولوژي در ذيل نسبت ديگري حفظ شود، آيا مسير آينده با تغييراتي اساسي روبه‌رو نخواهد شد؟‌
پاسخ به اين سؤالات و نظاير آنها اگر بر سبيل اجمال بيايد، بيم سوءتفاهم و خلط مبحث و مضارّ ديگر در آن هست و اگر راه تفصيل پيش گرفته شود،‌اولاً از حوصله‌ي اين مقال بيرون است و ثانياً ما را از مقصودي كه منظور داشتيم- يعني تبيين مناسبت و بستگي ميان هنر و تكنولوژي – دور مي‌دارد.

پي نوشت ها :
47- Martin Heidegger, p.136.
48- The Question Concerning Technology, p.258.
49- fourfold
50- gods
51- doing
52- standing-reserve
53- دون‌ ايد، تقدم وجودي و تاريخي تكنولوژي بر علم، شاپور اعتماد، فرهنگ، كتاب چهارم و پنجم، بهار و پاييز، 1360، ص 231.
54- Gestell
55- The Question Concerning Technology, p.302.
56- What Are poets For?, p.116.
57- What Are poets For?, p.116.
58- What Are poets For?, p.117.
59- عبارتي است از يكي از اشعار هولدرلين.
60- function
61- رنه‌گنون، سيطره‌ي كميّت و علائم آخر زمان، علي‌محمدكاردان، مركز نشر دانشگاهي، تهران، دوم، 1365، پاورقي صفحه‌ي 70.
62- Hans Georg Gadamer, The Relevance of the Beautiful, ed. By R. Bernasconi, trans. By N. Walker, Cambridge University press, 1988, p.35.
63- original
64- Gianni Vattimo, The End of Modernity, trans by J. R. Snyder, polity press, 1988. P.54.


منبع: برگرفته از کتاب هنر، زيبايي، تفكر تاملي در مباني نظري هنر

 


برچسب‌ها: ماهيت تكنولوژي, گشتل
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۴ساعت 16:8  توسط محمدعلی رحيم زاده- نگار  |